عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : 18 / 12 / 1392
بازدید : 638
نویسنده : sharef zadeh

 انگیزه شناسی (1)

 






 

رفتار انسان بر اساس عوامل تشکیل دهنده ساختار بنیادی او شکل می گیرد. برای شناخت ساختار بنیادی انسان و شناسایی رفتارهایی که از او سر می زند، به مطالعه و بررسی عمیقی نیاز است تا بتوان بطور واقعی او را شناخت.
برای رسیدن به مطالعه بنیادی انسان، کلامی ارزنده از مولای بزرگوار امیرالمؤمنین(ع) را مورد بررسی قرار می دهیم. مطالعه این روایت می تواند راهگشای فکری ما در رسیدن به این هدف مهم باشد.
عبدالله بن سنان از مولای بزرگوار، امام صادق(ع) روایت می کند که امیرالمؤمنین(ع) فرمودند:
« خداوند در ملائک عقل را بدون شهوت آفرید و در حیوانات شهوت را بدون عقل آفرید و در انسان، هر دو را آفرید. پس هر کس عقلش بر شهوتش پیروز شود، از ملائک برتر است و هر کس که شهوتش بر عقلش غالب شود، از حیوانات هم پست تر است.»(1)
این کلام پر معنی، پاسخگوی همه سؤالاتی است که در ساختار روانی و شخصیتی انسان مطرح می باشد. بر اساس کلام مولای بزرگوار(ع) خلقت انسان دارای دو بعد است:
یکی از ابعاد وجود انسان، توانایی عقل و اندیشه و تفکر اوست که اگر به درستی مورد تربیت قرار گیرد و هدایت شود، می تواند او را برتر از ملائک بگرداند.
بُعد دیگر انسان، میل شهوت ( لذت) او می باشد که اگر بر اراده انسان فائق آید، او را به پست ترین موجودات روی زمین مبدل می گرداند.
بنابراین انسان ترکیبی از عقل و شهوت می باشد که هر کدام از این دو عامل در رفتار انسان می تواند مورد تقویت قرار گیرد.
تقویت و تربیت عقل انسان می تواند او را به برترین موجود روی زمین مبدل گرداند و تقویت میل شهوت یا لذت، عامل ذلت و پستی و حقارت او درمیان موجودات زمین باشد.
انسان با آنکه دارای نیروی تعقل و تفکر و اندیشه است، دارای امیال و انگیزه های گوناگونی نیز می باشد. منشأ و خاستگاه انگیزه های گوناگون او، عامل شهوت یا میل لذت می باشد.
باید توجه داشت که میل شهوت انسان نه تنها به عنوان میل جنسی، بلکه شامل تمام عواملی است که او از آن لذت می برد.
بطور مثال، وقتی انسان غذا می خورد، با آنکه هدف او از این عمل، رساندن مواد غذایی کافی به بدن خود می باشد، اما همراه این عمل، عامل دیگری نهفته است و آن اینکه انسان غذایی را برای خوردن انتخاب می کند، که از آن لذت بیشتری می برد.
بدین ترتیب، لذت بردن انسان در غذا خوردن، بر اساس میل شهوت می باشد.
مولای بزرگوار، امام صادق(ع) خطاب به شاگرد خویش، بنام مفضل، عامل انگیزه را اینگونه تحلیل می فرمایند:
« ای مفضل، در افعالی چون خوردن و ...که در وجود انسان نهاده شده است، بیندیش!
اگر قرار بود انسان از روی آگاهی به نیازهای بدنش، به خوردن غذا مبادردت می ورزید و در نهاد او (چنین) انگیزه ای وجود نداشت، که او را به این کار ناچار سازد، بی گمان در خوردن غذا تنبلی و سستی می ورزید؛ چندان که بدنش فرسوده می شد و از بین می رفت.»(2)
بدین لحاظ می توان دریافت که آثار میل لذت دررفتار انسان به خوبی قابل مشاهده و مطالعه می باشد.
زمانی که کودک تازه تولد یافته به سوی غذای مورد نیاز و مورد علاقه خود، یعنی شیر مادر، گرایش پیدا می کند، او عمل او بر اساس میل لذت جویی یا شهوت می باشد که خداوند متعال برای تداوم حیات وی در نهاد کودک قرار داده است.
بنابراین می توان گفت که عامل لذت جویی یا شهوت، انگیزه بسیار نیرومندی برای زنده ماندن انسان است، زیرا کودکی که تازه متولد شده، ادراکی نسبت به جهان خارج ندارد، اما عامل لذت جویی، او را در خوردن شیر و رساندن مواد غذایی به بدن، یاری می کند.
بنابراین می توان گفت؛ انگیزه عاملی است که بر اساس میل لذت جویی و شهوت انسان پایه گذاری شده و انسان و موجودات زنده را برای رسیدن به هدف خاصی سوق می دهد.
زمانی که انسان برای به دست آوردن غذا، تلاش می نماید و یا برای به دست آوردن وسیله و ابزاری فعالیت می نماید و یا خود را وادار می کند که به هدفی نایل گردد، آن عاملی که فرد را به چنین فعالیتی وادار نموده است، انگیزه می نامند.
علم روانشناسی، انگیزه را چنین تعریف کرده است:
« کلیه عواملی که انسان و به طور کلی، موجود زنده را به فعالیت وا می دارد و او را به جهت خاصی سوق می دهد، انگیزه است.»
بنابراین، انگیزه عاملی است که انسان یا موجود زنده را برای رسیدن به هدفی سوق می دهد و او را وادار به فعالیت می کند.
از دیدگاه مکتب اسلام، انگیزه عاملی است در موجود زنده که از بدو تولد وجود داشته و او را برای رسیدن به هدف های معین سوق می دهد.
یکی از انگیزه های بسیار مهم، عبارت ازتلاش موجود زنده برای رسیدن به غذاهای مورد دلخواه خود می باشد. وقتی موجود زنده گرسنه باشد و برای اطفاء گرسنگی خود تلاش کند تا به غذای مورد دلخواه برسد، چنین نیرویی که ارگانیزم را به فعالیت وادار می نماید، انگیزه می باشد.
در روایات اسلامی عامل انگیزه به طور بنیادی مورد بررسی قرار گرفته است.
مولای بزرگوار، امام صادق(ع) در مناظره ای با یک طبیب هندی، عامل انگیزه را اینگونه تحلیل می فرمایند:
« آیا می دانی که کودک هنگام تولد، همانند تکه گوشتی است، حواس او، او را راهنمایی نمی کند که چیزی را بشنود و یا بچشد و یا لمس کند و یا ببوید. پس کدام حس است که کودک را هنگام گرسنگی به خواستن شیر راهنمایی می کند؟ و کدام حس است که او را هنگام سیر شدن پس از گریه به خنده وا می دارد؟»(3)
مولای بزرگوار(ع) در بیان خود خطاب به طبیب هندی، او را راهنمایی می فرماید تا بداند عاملی که کودک گرسنه را که هیچگونه ارتباطی با جهان خارج ندارد، به خوردن شیر وادار می کند، حواس کودک نیست؛ زیرا کودک در زمان تولد فاقد ادراک است.
بنابراین چه عاملی موجب می شود کودکی را که هیچگونه ادراکی نسبت به محیط خود ندارد، به غذا خوردن وادار کند؟
امام بزرگوار(ع) در ادامه کلامشان بحث را گسترش داده و می فرمایند:
« و کدامین حواس، پرندگان گوشتخوار و پرندگان دانه خوار را راهنمایی می کند تا در برابر جوجه های خود گذشت و یا دانه بریزند؟ و آنگاه گوشتخواران به سوی گشت و دانه خواران به سوی دانه حرکت کنند؟»(4)
موجودات زنده و انسان به هنگام تولد، فاقد ادراک حسی می باشند. پرندگان گوشتخوار در زمان نوزادی شان بطور ناخود آگاه به سوی گوشت حرکت می کنند و پرندگان دانه خوار به سوی دانه می شتابند و نوزاد انسان بی آنکه خود بخواهد گرایش خاصی نسبت به شیر مادر دارد. هیچگاه پرندگان گوشتخوار به سوی دانه و پرندگان دانه خوار به سوی گوشت حرکت نمی کنند!
نیرویی که در درون این موجودات وجود دارد و اینگونه آنها را به سوی غذای مورد دلخواه خود راهنمایی می کند، انگیزه است.
مطالعه نیروی انگیزه درباره حیواناتی که به هنگام تولد، والدین آنها همراهشان نمی باشد، حیرت آور است. حیوانی که تازه از تخم بیرون آمده است و باید خود برای اطفاء گرسنگی تلاش و فعالیت نماید به سبب اینکه مادر در کنار او وجود ندارد. کدامین نیرو است که او را برای به دست آوردن غذا راهنمایی می کند؟
آن نیرو، انگیزه ای است که سایر حیوانات را نیز به سوی این هدف می کشاند.
امام بزرگوار(ع) در ادامه مناظره با گسترش بحث، به منشأ و خاستگاه این انگیزه در انسان و حیوان پرداخته و می فرمایند:
« آیا این مطالب کافی نیست. بفهمی آنچه که کودک را به سوی شیر بسیج می کند و پرنده دانه خوار را به جمع آوری دانه و حیوان گوشتخوار را به خوردن گوشت وا می دارد، قلب است که مرکز (روح) عقل می باشد؟»(5)
امام بزرگوار(ع) در این مناظره، مرکز انگیزه گرسنگی را قلب معرفی می فرمایند؛ زیرا که قلب فرمانده بدن است و موجودات زنده را به فعالیت وا می دارد.
بنابراین می توان گفت که انگیزه عاملی است در قلب موجود زنده، که او را برای رسیدن به سوی هدف خاصی راهنمایی می کند.
باید توجه داشت منظور از قلب، آن عامل معنوی است که به طور جداگانه مورد مطالعه قرار گرفت.

انواع انگیزه ها

انگیزه ها در موجودات زنده محدود است ولی در انسان انگیزه ها متعدد می باشد.
در معارف اسلامی از انگیزه هایی که در انسان وجود دارد، طبقه بندی هایی صورت گرفته است.
روایتی از مولای بزرگوار، امام صادق(ع) به نوعی از این طبقه بندی اشاره کرده است.
آن بزرگوار در این روایت می فرمایند:
« سرآغاز نافرمانی خدا، شش عامل است: دوستی دنیا، دوستی ریاست، دوستی طعام و خوراک، دوستی خواب، دوستی راحتی و دوستی زنان»(6)
امام بزرگوار (ع) در این روایت به شش انگیزه بسیار مهم که زیاده روی در آنها، موجب دوری انسان از خدا می گردد، اشاره فرموده اند. اگر این انگیزه ها به طور معمول و طبیعی مورد استفاده قرار گیرد هیچگونه مشکلی برای انسان نخواهد داشت اما به لحاظ اینکه انسان به در به کار گیری این انگیزه ها همواره افراط گر است و از این انگیزه ها بیش از حد معمول استفاده می کند و لذا، افرادی که از این انگیزه ها بیش از حد معمول استفاده کنند و راه افراط بپیمایند، از این حقیقت منحرف می شوند که موجب سر آغاز نافرمانی خدایتعالی خواهد بود.
روایت دیگری از مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین (ع) طبقه بندی دیگری از انگیزه های انسانها به عمل آورده که مطالعه آن ها، ما را در شناخت این انگیزه ها یاری می دهد.
آن بزرگوار می فرمایند:
« شایسته است انسان عاقل خود را از مستی ثروت، مستی قدرت، مستی علم، مستی تمجید و تملّق، مستی جوانی مصون نگاه دارد؛ زیرا هر یک از این مستی ها، بادهای مسموم و پلیدی دارد که عقل را زایل می کند و آدمی را خفیف و خوار می سازد».(7)
دراین روایت، امام بزرگوار(ع) به تعداد دیگری از انگیزه هایی که در انسان وجود دارد و افراط در آن به زایل شدن عقل وی منجر می گردد، اشاره فرموده اند.
از مجموعه دو روایت ارائه شده می توان چنین نتیجه گرفت که انگیزه های انسان، هم می تواند فردی و هم اجتماعی باشد.
انگیزه هایی که در تغییر رفتار فردی دخالت داشته باشند، انگیزه های فردی و انگیزه هایی که در تغییر رفتار اجتماعی فرد مؤثر باشند، انگیزه های اجتماعی می باشند.
اینک انگیزه های فردی را مورد بررسی قرار می دهیم.

انگیزه های فردی

انسان دارای انگیزه هایی می باشد که حتی اگر به صورت انفرادی درمکانی که انسانی در آنجا نباشد زندگی نماید، در او بروز می کند. این انگیزه ها همراه او هستند و همواره بر او حاکم می باشند.
این انگیزه ها درحیوانات نیز وجود دارد. چنین انگیزه هایی را انگیزه ی فردی می گویند. قوی ترین انگیزه های فردی عبارتند از:
انگیزه گرسنگی، تشنگی، میل جنسی

انگیزه های گرسنگی و تشنگی

این انگیزه ها در روایات اسلامی با عنوان انگیزه طعام و خوراک بیان گردیده است.
این انگیزه در تمام حیوانات و انسانها وجود دارد و از نیازمندیهای اولیه موجود زنده به شمار می رود.
کودکی از مادر متولد می شود، این انگیزه در وی وجود دارد و همین انگیزه است که او را به سوی شیر مادر سوق می دهد. اگر این انگیزه در کودک نبود هرگز به سوی شیر مادر گرایش پیدا نمی کرد.
غذا خوردن انسان بر اساس دو هدف پایه گذاری شده است، عامل اول آن است که او به وسیله غذا خوردن، می خواهد مواد لازم را به بدن خود برساند؛ زیرا که او برای رشد و نیرو گرفتن، نیاز به مواد غذایی دارد.
اما عامل دوم که در انسان به خوبی قابل مشاهده می باشد، آن است که
او غذایی را برای خوردن انتخاب می کند که علاوه بر داشتن مواد غذایی لازم، لذت بخش نیز باشد و از خوردن آن لذت ببرد.
این موضوع را می توان با ذکر مثالی اثبات نمود:
اگر در برابر فرد گرسنه ای دو نوع مواد غذایی، یکی بسیار لذت بخش و دیگری غذای عادی، قرار دهیم، تصور می کنید که او کدامین نوع غذا را برای خوردن انتخاب می کند؟
بطور مسلم می توان پیش بینی کرد که او غذایی را انتخاب خواهد نمود که از خوردن آن لذت بیشتری می برد.
علت این انتخاب بسیار طبیعی است؛ زیرا که در انسان و حیوان میل لذت جویی وجود دارد و آن ها بر همین اساس مواد غذایی مورد علاقه خود را انتخاب می کنند، اگر چه از خوردن آنها، مواد غذایی لازم نیز به دستگاه گوارش خود می رسانند.
در گذشته دانشمندان تصور می کردند که مرکز گرسنگی، معده انسان می باشد و علت گرسنگی را اثر انقباضات معده تلقی می کردند؛ زیرا که فرد گرسنه، گرسنگی را در ناحیه معده خود احساس می کند. اما تحقیقات دانشمندان معاصر نشان داد که احساس گرسنگی بسیار پیچیده است و انقباضات معده عامل تشدید کننده گرسنگی محسوب می گردند.
دانشمندان معاصر، مهمترین عامل گرسنگی را، تغییرات شیمیایی خون تلقی کرده اند زیرا آزمایشهایی که در این زمینه صورت گرفته، این حقیقت را مورد تأیید قرار داده است.
مطالعات دانشمندان نشان می دهد که انگیزه گرسنگی با میزان سطح مواد قندی موجود در خون، ارتباط مستقیم دارد چنانچه تزریق موادی که میزان قند خون را بالا ببرد، انقباضهای معده را متوقف کرده و در نتیجه احساس گرسنگی را کاهش می دهد.
همچنین بر اساس تحقیقات دانشمندان، در بخشی از هیپوتالاموس مرکزی برای احساس گرسنگی و مرکز دیگری برای بازداری از گرسنگی تشخیص داده شده است که تحریک آن ها عامل گرسنگی و سیری را به وجود می آورد.
ترشح برخی از غدد درون ریز، می تواند آستانه تحریک این مراکز را تغییر دهد.
کرتکس مغز در راه اندازی انگیزه گرسنگی و تشنگی و فعالیت های مربوط به تغذیه شرکت دارد. کرتکس مغز در یادگیری زمان گرسنگی، نقش اساسی دارد. بدین جهت ما معمولاً در ساعاتی که همیشه غذا می خوریم، احساس گرسنگی می کنیم.
علم زیست شناسی و روانشناسی ، مرکز ایجاد گرسنگی را مغز انسان تلقی کرده است زیرا که یافته ها و مطالعات دانشمندان به همین جا خاتمه یافته است.
اما باید توجه داشت که مرکز گرسنگی و تشنگی و سایر امیال لذت زا، بر اساس روانشناسی اسلامی، قلب معنوی انسان می باشد؛ زیرا که قلب انسان مرکز فرماندهی کل بدن انسان می باشد و مغز انسان بخشی از عمل کننده قلب محسوب می گردد.
بدین ترتیب می توان دریافت که میل گرسنگی که خاستگاه آن میل لذت می باشد، از قلب انسان سرچشمه می گیرد و بدین جهت است که اگر انگیزه درونی و قلبی برای غذا، خوردن در انسان وجود نداشته باشد، به سوی خوردن غذا تمایل پیدا نمی کند.
باید دانست که اطفاء انگیزه گرسنگی به حالت طبیعی نکوهیده نیست، بلکه بسیار پسندیده نیز می باشد. اما اگر انسان بر اساس لذت بردن بیش از حد، در خوردن مواد غذایی زیاده روی نماید، به طور مسلم خود را به بیماریهای گوناگون مبتلا خواهد ساخت.
مولای بزرگوار، امیر المومنین (ع) می فرمایند:
« کمتر غذا خوردن، مانع بسیاری از بیماری های جسمی می شود.»
خوردن بیش از حد غذا در اثر میل شهوت و لذت بیش از حد در انسان است. فردی که تمایل به پرخوری دارد برای اطفاء گرسنگی به طعام گرایش ندارد؛ بلکه او می خواهد به این طریق تمایلات لذت جویی خود را اطفا نماید؛ اما او ندانسته با این عمل، به خود ستم می کند و ناخواسته، خود را به امراض گوناگون مبتلا می سازد.
مولای بزرگوار، امام رضا(ع) می فرمایند:
« کسی که بیش از حد لزوم طعام بخورد، غذا به بدن خود نرسانده است بلکه ضرر وارد آورده است و کسی که به مقدار لازم غذا بخورد ( به بدن خود) خدمت کرده است، و همینطور آب.
بنابراین راه تندرستی آن است که به مقدار کافی بخوری و در حالی که هنوز اشتها به غذا داری دست از غذا خوردن بکشی. این چنین غذا خوردن برای معده و بدنت صالح تر و برای عقلت پاکیزه تر و بر جسم و شکمت سبکتر است.»(8)
به کار بستن رهنمود مولای بزرگوار (ع) در زمینه تغذیه مناسب و صحیح، می تواند انسان را از نارسائی های جسمی و روانی نجات دهد و انسان همواره در قلب خود احساس شادابی و در جسم خود احساس تندرستی بنماید.
مصرف بیش از اندازه ی مواد غذایی دارای عارضه های جسمی و روانی می باشد، که مهمترین عارضه روانی آن، دور شدن از خدایتعالی است.
مولای بزرگوار، امام صادق(ع) می فرمایند:
« دورترین فاصله از خداوند برای انسان موقعی است که فرد همانند حیوان جز پر کردن شکم و ارضا شهوات همت و هدفی نداشته باشد.»(9)
در این روایت، امام بزرگوار(ع) آثار سوء تمایلات و انگیزه های گرسنگی و جنسی را بیان می فرمایند.
انسان به لحاظ اینکه بر اساس لذت بردن به سوی طعام گرایش پیدا می کند و به طور طبیعی از خوردن آن لذت می برد و علت پر خوری فرد آن است که همواره می خواهد از خوردن غذا لذت بیشتری ببرد، اگر چه سیر شده باشد.
همین عامل سبب می شود که میل لذت و شهوت در قلب او تقویت گردد و تقویت شدن میل لذت و شهوت سبب دوری فرد از حضرت حق تعالی می شود.
پیامبر بزرگوار(ص) در این زمینه می فرمایند:
« کسی که براساس شهوت ( لذت بردن) غذا بخورد، خداوند حکمت را بر قلبش حرام می کند.»(10)
در این روایت پیامبر بزرگوار (ص) بطور تلویحی به وجود لذت برای اطفاء گرسنگی اشاره نموده و انسانها را از تمایل به غذا بر اساس میل لذت منع می فرمایند.
افرادی که بر اساس لذت بردن به طعام گرایش داشته باشند خداوند متعال آنها را از رسیدن به حکمت محروم می سازد؛ زیرا کسانی که بر اساس لذت بردن بیش از حد، به سوی غذا گرایش داشته باشند، این انگیزه در قلب آنان تقویت می گردد و در نهایت، عادت پرخوری در قلب آنان پدیدار می گردد.
آن بزرگواری در روایت دیگری می فرمایند:
« هر کس کم بخورد سالم می ماند و هر کس بسیار بخورد تنش بیمار و قلبش سخت می گردد.»(11)
این روایات آثار سوء پرخوری را مد نظر قرار داده و همواره انسان ها را به تعدیل و میانه روی در امر تغذیه دعوت می نمایند.
بنابراین استفاده از مواد غذایی نباید به قصد لذت بردن و در نتیجه ایجاد پر خوری باشد، اگر تمایل به غذا خوردن برای اطفاء گرسنگی و رساندن مواد غذایی به قصد نیاز بدن باشد هیچ مانعی وجود نخواهد داشت.

تاریخ : 18 / 12 / 1392
بازدید : 717
نویسنده : sharef zadeh

 روان شناسی تغییردین

 





 

مقدمه

تعداد ادیان، واقعیتی انکارناپذیر در دنیای معاصر ماست؛ تا آنجا که به اعتراف برخی جامعه شناسان دین، شمار ادیان نوظهور معاصر را می توان تا رقم «پنج هزار دین جدید» دانست. این امر به بروز روابط و تعاملات گسترده و پیچیده در میان رهبران و پیروان ادیان گوناگون انجامیده است. درعصر حاضر که ارتباطات در آن به غایت سهولت رسیده است، این تعاملات نیز بسیار آسان صورت می پذیرد. اگر در کنار این عوامل، به طمعی توجه کنیم که اصحاب بسیاری از ادیان در افزودن بر تعداد پیروان خود دارند، به ظهور بسیار گسترده پدیده «تغییردین» در دوران معاصر اعتراف خواهیم کرد.
امروزه با اوج گیری آرمان و اندیشه «دهکده جهانی» و «جهانی شدن یا جهانی سازی» بازار تغییردین رونقی افزون تر یافته است؛ از این رو به رغم اینکه دین و دین داری امری بسیار ریشه دار در طبیعت و فطرت آدمی است و کمتر تصور تغییر وتحول در آن، به ذهن هر دین داری خطور می کند، با این همه شاهد دنیای پرتلاطم تغییر دین در جهان معاصر هستیم. اهمیت این موضوع آنگاه روشن تر می شود که یادآور شویم به اذعان
بسیاری از تحلیلگران سیاسی و اجتماعی، دوران معاصر، دوران بازگشت به معنویت و دین است؛ بازگشتی که عرصه را بر لاابالی گری و اباحی گری تنگ کرده، مردم را به سوی پذیرش و تدین به یک دین معین و فرار از پوچی و بی معنایی ناشی از اباحی گری دعوت می کند.
البته توجه به نقش عوامل بیرونی و اجتماعی در شیوع این پدیده، نباید مانع در نظر گرفتن نقش عوامل درونی انسان و غفلت از فطرت مختار و کمال جوی انسان شود؛ چرا که در دوران گذشته نیز - هر چند به صورت محدودتر - شاهد بروز این پدیده بوده ایم که ناشی از ماهیت طبیعت آدمی و بدون تاثیرپذیری از عوامل بیرونی و اجتماعی موثر در تغییر آیین و دین است.
بدین منظور شایسته است با رویکردی روان شناسانه به بررسی این پدیده بسیار شایع و گسترده بپردازیم و تاملی علمی به منظور «توصیف، تبیین، شناخت انواع و روند تحول پدیده تغییردین» داشته باشیم تا بتوانیم از ره آورد این بررسی در تربیت دینی و حفظ دین داری متدینان و همین طور در دعوت و تبلیغ دینی بهره بریم.(2)
بررسی این موضوع آنگاه برای دست اندر کاران تربیت دینی جامعه، ضروری می نماید که به فعالیت های عوامل موثر در تغییر دین فرزندان این امت اسلامی توجه کنیم. جایی که سردمداران دیگر ادیان و نحله های خودساخته، به شدت برای جذب افراد به جمع خود و افزودن برتعداد پیروان خود می کوشند، بی توجهی به این موضوع از سوی متصدیان
تربیت دینی جامعه روا نیست؛(3) از این رو در پایان این نوشتار به بازشناسی وضعیت فعلی جامعه دینی خود از این حیث پرداخته، ضرورت توجه متولیان دینی و فرهنگی جامعه به این موضوع را به نحو عینی تری نمایان خواهیم ساخت.

مفهوم شناسی

1. تعریف دین

اختلاف نظر در تعریف مفاهیم اولیه و اساسی هر دانشی، امری رایج و معمول است. در این میان شاید تنوع آرا و اختلاف نظرها در تعریف دین، امری بی نظیر باشد؛ تا آنجا که مقالاتی در خصوص سختی تحصیل اتفاق نظر در تعریف دین نگاشته شده است. تعریف دین، از دو جنبه دستخوش تعداد و تنوع است: از یک سو دیدگاه ها و جهان بینی هر تعریف کننده، در تعریف وی از دین تاثیر داشته؛ علاوه برآن، هر اندیشمند نیزاز زاویه دید تخصصی خود به تعریف دین پرداخته است؛ از این روست که شاهد تعریف های جامعه شناسی، روان شناختی، مردم شناختی، پدیدار شناختی، فلسفی، کلامی، فقهی و غیره از دین هستیم.(4)
در لغت، واژه دین را به معنای «جزا و پاداش» و «اطاعت و فرمان برداری» و نیز
به معنای «عادت» دانسته اند(5)؛ اما درتعریف اصطلاحی دین، علامه طباطبایی(ره) می گوید: «دین همان روش زندگی است و از آن جدایی ندارد»(6). ایشان این بیان را چنین توضیح می دهند: هرکس روشی را برای زندگی خود برگزیده و آیین زندگی او مبتنی بر اعتقاداتی است که خود انتخاب کرده است؛ این آیین زندگی، بر اعتقادات خاص همان دین بنا شده است. بنابراین تعریف، حتی بت پرستی که روش زندگی خود را براساس اعتقاد به بت و التزام به مقررات متناسب با این اعتقاد تنظیم کرده است، شخصی دین دار است؛ وی در واقع دین داری بت پرستی را برای خود برگزیده است.(7)

2. تعریف دین داری

نکته شایان توجه این است که در بررسی های روان شناختی، دین به معنای «دین داری» به کار برده می شود که جنبه رفتاری دارد و اصلا به واقعیت و ماهیت الهی دین توجهی نمی شود. در واقع روان شناسان، این گونه مباحث را خارج از حوزه مطالعاتی خود و مربوط به الهیات می دانند. نویسنده محترم کتاب درآمدی بر روان شناسی دین نیز پس از اذعان به وجود دو رویکرد در تعریف دین بیان می کند که در یک رویکرد «دین به عنوان پدیده ای مستقل از انسان در نظر گرفته می شود که برخی گزاره های اعتقادی، اخلاقی و عملی را در بر می گیرد» و در ادامه و در ضمن تبیین رویکرد دوم در تعریف دین که آن را به معنای پایبندی به شریعت و آیین می داند، می آورد: «آنچه برای روان شناسی اهمیت دارد، اعتقاد به دین و موضوعات مربوط به آن است، نه دین به عنوان پدیده ای مستقل از وجود انسان» ایشان نیز در ادامه تصریح می کند که در روان شناسی - به خصوص روان شناسی دین -
منظور از دین، همان دین و دین داری است.(8) دین داری نیز همان التزام و اعتقاد به یک دین معین است.
در عربی معادل واژه دین داری «تدین» به کار می رود که به معنای اختیار و انتخاب یک دین می آید.(9) با توجه به این تعریف از دین و با کمی تامل در حقیقت تدین و دین داری، می توان به خوبی به شناخت ابعاد دین و دین داری دست یافت.

ابعاد دین داری

در تعیین و تبیین ابعاد دین و دین داری در روان شناسی دین، راه های متفاوتی پیموده اند؛(10) اما گویا دستیابی به نتیجه قابل قبول در این زمینه، با استفاده از معلومات و اندیشه های فلسفی که با یافته های روان شناختی نیز تایید شده، راه ساده تری باشد. این راه آن است که با تامل در ابعاد وجودی انسان که باید تحت هدایت دین قرار گیرند، به کشف ابعاد گوناگون دین رسید.
در فلسفه اسلامی آموخته ایم که هر فعلی، دست کم مسبوق به تحقیق دو امر است: تصور و تصدیق فایده آن فعل؛ یعنی فعل زمانی از انسان صادر می شود که وی تصور درستی از آن فعل و فایده آن داشته باشد و شوق انگیزه لازم برای اقدام به آن، در او شکل گیرد. در این صورت است که فعل محقق می شود. در وجود آدمی، سه قوه متعالی نفسانی حاکم اند که هر گونه تغییر و تحولی در وجود و شخصیت انسان، از مجرای آنها می گذرد. این قوای بنیادین، عبارت اند از قوه نفسانی عالمه، قوه نفسانی محرکه و قوه نفسانی عامله.(11)
بنیادی ترین قوه نفسانی، قوه «عالمه» است که تامین کننده جنبه شناختی در هر گونه فعالیتی است و باعث اقناع عقلی برای اقدام آگاهانه بر عمل می شود. در مرحله بعد، نوبت به قوه نفسانی «محرکه» می رسد که گرایش و انگیزه لازم برای آن عمل و تغییر را فراهم می کند. آخرین مرحله تغییر و تحول، مربوط به قوه نفسانی «عامله» است. با اعمال این قوه، تغییر و تحول به مرحله عمل می رسد و به صورت عملی و عینی نمودار می شود.
ایمان نیز - همان طور که برخی از بزرگان نیز بیان کرده اند - سه مرحله و سه حیطه دارد: علم، حال و عمل (12). علم، مربوط به عقل، حال، مربوط به قلب و عمل، ناظر به جوارح است؛ از این رو دین که برای تربیت انسان و بالا بردن او در مدارج ایمان آمده و درصد است تا او را به غایت یقین و اطمینان برساند و نهایت سعادت انسان را برایش به ارمغان آورد، تمام سه عرصه وجودی انسان و ارتقای آنها را مد نظر قرار داده و برای ارتقای هر سه حیطه ی ایمان، برنامه دارد. این برنامه ها و آموزه های دین در سه شاخه «عقیده»، «اخلاق» و «احکام» بروز و ظهور یافته است. علمای اسلام از هر یک از این ابعاد دین داری، در یکی از علوم اسلامی از قبیل «کلام و فلسفه»، «اخلاق و عرفان» و «فقه و حقوق» بحث کرده اند(13).
بدین ترتیب ابعاد دین را از این زاویه باید سه بعد «عقاید»، «اخلاق» و «احکام» دانست. به همین نحو نیز دین داری دارای سه بعد خواهد بود: دین داری در بعد معارف، دین داری در بعد ملکات و دین داری در بعد مناسک؛ یعنی دین داری مساوی است با پایبندی به یک دین خاص در هر یک از ابعاد سه گانه بالا.

3. تعریف تغییردین

با توجه به توضیحاتی که در مفهوم شناسی دین و دین داری ارائه شد، به خوبی روشن می شود که تغییر دین، پدیده ای است که در آن دین دار از التزام به یک دین دست برداشته و به دین دیگری روی می آورد. او هر یک از ابعاد وجودی خود را در هریک از عرصه های زندگانی اش تحت هدایت آن دین تنظیم می کند و به عبارتی مناسک، ملکات و معارف آن دین جدید را برای خود برگزیده، بدانها پایبند می شود.
بدین ترتیب در تغییر دین، دین دار تنها مصداق دینی را که بدان پایبند بوده است، عوض می کند و در ماهیت دین داری او تغییر روی نمی دهد؛ چرا که وی حتی پس از تغییر دین هم، هنوز به مجموعه ای از اعمال و اخلاقیات و اعتقادات پایبند است و تغییری در حقیقت روان شناختی دین داری وی رخ نداده است؛ هر چند از نگاه کلامی که مدافع یک مصداق خاص دین است، این تغییر بسیار پرمعنا و تعیین کننده است (البته این موضوع از محل بحث فعلی خارج است).

تبیین تغییر دین

به منظور فهم چرایی تغییردین، بهتراست به مبحث چرایی دین داری بازگردیم و پاسخ پرسش مورد نظر را از آنجا بیابیم. در پاسخ به چرایی دین داری، اندیشمندان دیدگاه های گوناگونی ابراز کرده اند که در دو طیف مجزا قابل تفکیک هستند:
1. تبیین های منفی نگرانه از دین داری: بسیاری از اندیشمندان غیرمعتقد به دین چنین نگرش و تبیینی ارائه داده اند و عموماً دین داری را ناشی از ناتوانی و کمبودهای آدمی می پندارند. سردمدار این طیف از اندیشمندان، زیگموند فروید است که دین داری را به نوعی آیین وسواسی تشبیه می کند و آن را نوعی بیماری برمی شمرد. او ریشه دین داری را احساس ضعف و وابستگی اساسی آدمی و نیاز او به حمایت و پشتیبانی یک موجود برتر می داند.(14)
2. تبیین های مثبت نگرانه از دین داری: در مقابل تبیین قبلی، در طیف دیگری از اندیشمندان - به ویژه در میان پیروان ادیان - تبیین های مثبت نگرانه از دین داری رواج دارد. در این تبیین با تمرکز بر اختیاری و آگاهانه بودن دین داری و گزینش و پذیرش یک دین تاکید می شود که هیچ گاه این گزینش، ناشی از احساس ضعف و زبونی یا اموری از این قبیل نیست؛ بلکه دین دار، دین را مناسب با طبیعت و فطرت خود یافته و آن را برای دستیابی به کمالات بالاتر برمی گزیند.
هر انگیزه و نیرویی که انسان را به گزینش دین وادار کند، همان انگیزه و نیرو، وی را در مسیر دین داری به حرکت درمی آورد. در امتداد این روند، اگر تغییر دین به وقوع بپیوندد، همان نیروی محرک، پشت پرده این تغییر دین نیز خواهد بود؛ زیرا - همان گونه که اشاره شد - دین دار در تغییردین، از حقیقت دین داری خود قالب تهی نمی کند، بلکه تنها شکل دین داری اوست که عوض می شود. او هنوز هم دین دار است؛ البته با رنگ و لعابی جدید و در ظاهر و لفافه ای متفاوت. پس در تحقیق پدیده تغییر دین نیز، همان عنصر محرک در اصل دین داری نقش آفرین است. برای مثال اگر دین داری را مبتنی بر تبیین مثبت نگرانه و برای دستیابی به کمال بدانیم، تغییر دین نیز در جهت دستیابی به کمال تبیین می شود؛ چرا که دین دار در حالت اولیه خود، کمالش را در تدین به دین اول می دید و در حال حاضر کمال را در پذیرش به دین جدید می داند؛ از این رو به تدین به آن دین روی می آورد.
البته در این تبیین باید توجه داشت که بین تدین واقعی به یک دین و تظاهر به دین داری فرق است و تبیین مورد نظر، مربوط به دین داری حقیقی و غیر منافقانه است؛ وگرنه در تظاهر به دین داری، انگیزه ها و عوامل بسیار متعددی دخالت دارند که مجال دیگری برای بحث و بررسی می طلبد.

تنوع تغییر دین

پدیده تغییر دین در اشکال گوناگونی رخ می دهد. شناخت مهم ترین این گونه ها برای برخورد مناسب در مواقع لزوم، ضروری به نظر می رسد. با در نظر داشتن این نکته که
معمولاً تغییر دین هنگام گذار از یک مرحله تحول دینی به مرحله دیگر محقق می شود، مناسب است با شناخت روند تحول دین و دین داری در مسیر زندگی آدمی، به شناخت گونه های تغییر دین دست یافت.

1 . عوامل موثر در تحول دین و دین داری

با تحلیل و بررسی دیدگاه های متعددی که در خصوص تحول دینی در مراحل مختلف عمر آدمی ارائه شده است. می توان به تصور خوبی در خصوص روند تحول دینی انسان دست یافت. شایان ذکر است که دستیابی به یک شمای کلی از روند تحول دینی انسان در طول مراحل رشد، تنها با اتکا به یک نظریه تحول از میان دیدگاه های بسیار متعدد ارائه شده در این خصوص، امری مشکل است؛ چرا که در هر یک از این دیدگاه ها، تنها یک بعد از دین یا دین داری مد نظر قرار گرفته و در هر یک با روشی متفاوت به برسی موضوع پرداخته شده و در نهایت هر صاحب نظری در تحلیل و جمع بندی یافته های خود به شیوه ای خاص عمل کرده است. بدین ترتیب به نظر می رسد بهترین راه برای بهره مندی از این دیدگاه ها برای یافتن پاسخ مورد نظر، این است که عوامل موثر در تحول دینی انسان را که در این تحقیقات مورد توجه قرار گرفته جمع آوری کرده، نحوه تاثیر هریک از آن عوامل را در تحول دینی استخراج کنیم و در نهایت با بررسی عوامل موثر در تحول دینی، سرنخ های تغییر دین در هریک از مراحل رشد را به دست آوریم.

الف) عوامل تحول دینی در کودکان (15)

دین و دین داری در دوران کودکی، ماهیتی تقلیدی و رفتاری و ظاهری دارد. در واقع همه
رفتارهای دینی کودک - حتی باورهایی که کودک ابراز می دارد - بیشتر از یک عمل ظاهری و تقلیدی نیستند؛ او یاد گرفته است که این عقاید را ابزار کند البته به تدریج و در طول مراحل رشد، دین کودک عمیق تر و پیچیده تر می شود و از قالب یک رفتار ظاهری صرف بیرون می آید.
در دین داری کودک، با توجه به دیدگاه های گوناگون در خصوص تحول دینی کودک می توان به اهمیت نقش این عوامل اشاره کرد:
اولین عامل موثر «زبان و نمادهای زبانی» است. «کودک برحسب معنای عینی تفکر می کند و زبان دینی برای او نمی تواند معنای عینی داشته باشد. بنابراین مفهوم «خدا» برای اوایل کودکی احتمالا معنای «شخص بزرگ» را دارد. کودک بسته به اینکه در کدام زبان، کلمه خدا را شنیده و معنای آن را درک کرده، خدایی شبیه آن دارد».(16) البته دیگر مفاهیم و معارف دینی نیز این گونه اند و قالب و محتوای خود را از فرهنگی می گیرند که آن نمادهای زبای را ساخته و پرداخته است.
عامل موثر بعدی بافت خانوادگی و اجتماعی کودک است: «عکس العمل کودک پیش دبستانی به نمادهای دینی، آموزش ها و اعمال، به طور کلی تحت کنترل خانواده است؛ از این رو نوع دینی که والدین به بچه ارائه می کنند، مشخص می کند که چه دینی برای کودک معنادار است... . بافت اجتماعی کودک نیز می تواند رشد دینی کودک را سریع یا با تأخیر مواجه سازد. تاثیرات خانواده و کلسیا، به طور آشکار حمایتی است».(17)
عامل موثر سوم در این مرحله، نیازهای شخصی کودک برای تعلق، دوست داشتن و تایید است. «کودکان مقدار زیادی از انرژی شان را صرف تایید و به دست آوردن عاطفه
دیگران می کنند؛ اما منبع اصلی این پاداش ها برای اواسط کودکی، خانواده است. کودک اعمال دینی را اجرا می کند که خانواده آنها را شکل داده و تایید کرده است».(18)

ب) عوامل تحول دینی در نوجوانان و جوانان

دین و دین داری در دوران نوجوانی و جوانی، یک ویژگی بسیار جالب توجه دارد و آن اینکه دین داری نوجوان به گونه ای تناقض نماست؛ او از یک سو نشانه های دین گریزی را از خود بروز می دهد و از سوی دیگر به موضوعات دینی تمایل شدیدی دارد. البته هرگز نباید به این تناقض نمایی در برخورد نوجوان با دین و دین داری، به دیده منفی نگریست؛ چراکه این امر، یکی از پیامدهای بلوغ در این دوره است و در واقع از حس استقلال جویی نوجوان سرچشمه می گیرد که می خواهد همه چیز را برای خود از نو بسازد؛ اما در عین حال توانایی کامل در این بازسازی را ندارد و هنوز به داشته های خود از مرحله قبل وابسته است. با این حال او باید از دین دوران کودکی گذر کرده، دین دوران بزرگ سالی خود را به دست آورد. دین دوران کودکی، دیگر برای او ارضا کننده نیست؛ البته هنوز نمی تواند دین دوران بزرگ سالی خود را هم بنا کند.
به هر حال دین داری در این مرحله، متاثر از این عوامل است، به طور خلاصه باید گفت که دین داری نوجوان، از سه دسته عوامل شناختی، اجتماعی و فردی تاثیر می پذیرد. گویا به دلیل اهمیت فراوانی که شناخت عوامل تحول دینی نوجوان دارد و با توجه به اینکه احتمال تحقق تغییر دین در این دوره بسیار بیشتر از دیگر مقاطع سنی انسان است، ضرورت دارد این عوامل و نحوه تاثیرشان به نحو مفصل تری بازشناسی شود.
اولین عامل موثر در تحول دینی نوجوان و جوان، همان بلوغ و رسش شناختی و عقلانی در نوجوان است. در این دوران، نوجوان و جوان به مرحله تفکر عملیاتی صوری
وارد می شود و بدین ترتیب وی توانایی ذهنی لازم برای تفکر در مورد تمام جوانب موضوعات بنیادین دینی، در سطح انتزاعی را پیدا می کند؛ از این رو ذهن وی از این پس درگیر پرسش های اساسی در مورد زندگانی و آینده اش می شود. همین ویژگی، تحول دینی نوجوان را با یک جهش بی سابقه روبه رو می سازد. در اینجاست که نواجوان درصدد بر می آید برخلاف دوره قبل، دین داری خود را از حالت تقلیدی و ظاهری بودن خارج کند. او می خواهد در دین و دین داری عمیق شده و از تقلید در این امر فراتر رود.
دومین عامل، امور اجتماعی متعددی است که در این دوره بر دین داری نوجوان موثرند؛ «همسالان و مدرسه» مهم ترین این امور اجتماعی اند. نوجوان و جوان از یک سو به شدت تحت تاثیر «همسالان» خود قرار دارد. تاثیر همسالان در دوره قبل نیز وجود دارد؛ اما در این مرحله تاثیرپذیری بسیار بیشتر است؛ چرا که نوجوان و جوان در این مرحله با اینکه توان تفکر صوری را یافته است و انگیزه تامل در موضوعات اساسی زندگانی خود را دارد، در عین حال می کوشد که عقاید خود را با توجه به عقاید همسالان و مقایسه با آنها شکل دهد. در نظر وی همسالان به منزله راهنمایانی هستند که مسیر مورد نظر وی را با شرایط مشابه پیموده اند و ره یافته های آنان برای وی بسیار مهم هستند؛ از این روست که جوان - حتی با صرف حضور در جمع همسالانی که عقایدی متفاوت دارند بدون فراهم شدن زمینه اظهار نظر - از آنها در باورهایش تاثیر می پذیرد و دیدگاه خود را در برابر آنان دوباره ارزیابی می کند؛ زیرا با بروز اختلاف رفتار که از اختلاف عقاید ناشی می شود- حتی اگر همسالان، جوان را برای انجام رفتاری مخالف با باورش تحت فشار مستقیم قرار ندهند - صرف حضور همسالان، فضایی را برای مقایسه فراهم می کند که تا حدی خودسنجی دوباره باروهای جوان را باعث می شود.
از سوی دیگر مدرسه و آموزش های که در آن برای جوان تدارک دیده شده است، تاثیر عمیقی بر باورها و دین داری جوان دارد. اگر در مدرسه - چنانچه معمول است - دیدگاه های سکولار و طبیعت گرایی در مواد و محتوای درسی ترویج شود و کمتر از دین
و دین داری سخنی به میان آید، همین امر بر دین داری جوان اثر منفی می گذارد و دین داری را در نظر او عامل انزوا و باعث بی اعتباری اجتماعی نمودار می کند. (19) عامل مهم و اخیر، عامل فردیت در تحول دینی نوجوان است.(20)
نوجوان در ادامه روند رشد و تحول شخصیتی اش، به تدریج تمایل بسیار شدیدی به استقلال طلبی پیدا کرده، به نوعی متمایل به فردیت می شود. اینجاست که در خود احساس خلأ هویتی می کند؛ یعنی آنچه که اریک اریکسون(21) آن را بحران هویت (22) نامیده. به همین منظور نوجوان درصدد جبران آن بر می آید. او در این حال خود را ناچار از خودشناسی(23) برای بازیابی هویت خویش در سطحی فراتر از دوره قبل رشد خود می بیند. بدیهی است که دستیابی به خودشناسی کامل، در گرو یافتن پاسخ قانع کننده به پرسش اساسی زندگانی است. پاسخ به این پرسش ها، با پذیرش یا رد یک دین و یا عمیق تر شدن تدین به یک دین خاص ارتباط دارد. ریموند اف. پالوتزیان در این خصوص تصریح می کند که «بحران هویت موجب پرسش های دینی و غیر دینی می شود». از اینجاست که عامل فردیت را باید یک عامل مهم در تحول دینی نوجوان دانست.

ج) عوامل تحول دینی در بزرگ سالان

شاید به نظر آید که با گذر از دوران نوجوانی و جوانی، دیگر انسان شاکله دین داری خود را یافته و به عادت و ملکه دین داری یا بی دینی خود گرفته است و هیچ عامل دیگری در دین داری وی دخالت نمی کند؛ اما واقعیت این است که دین داری انسان حتی پس از گذر
از دوران پر تلاطم جوانی، باز هم در معرض دگرگونی است. دین و دین داری مجموعه کارکردهایی دارد که با توجه به آنها دین داری برای انسان ضروری می شود. معنایابی زندگی، احساس امنیت و آرامش، قدرت تحمل مصیبت ها و مشکلات و به خصوص درک صحیح از مرگ و... برخی از کارکردهای دین داری اند. با توجه به اینکه همه این موارد در دوران بزرگ سالی به نحو بسیار جدی تر وارد زندگی انسان می شوند، در این برهه نیاز هب دین و دین داری بسیار بیشتر خودنمایی می کند؛ البته بزرگ سال با اختیار دین و دین داری می تواند از فواید دین داری نیز بهره مند شود؛ همچنین قادر است که از دین داری طفره رفته و زندگی خود را هر چه بیشتر تلخ و بی محتوا کند.
در واقع عامل مهم موثر بر دین داری بزرگ سال، نحوه برخورد او با مسائلی است که در این دوره وارد صحنه زندگی وی می شوند. بزرگ سال با پذیرش دین و دین داری هم بر مشکلاتش فائق می آید و هم از آثار دین داری بهره می برد و در صورت طرد دین، هم در معرض عواقب بی دینی قرار می گیرد و هم اینکه سختی تحمل مشکلات برای او دوچندان می شود؛ از این رو ریموند اف. پالوتزیان در این خصوص چنین بیان می کند:
گفته شده است که در واقع، این کاهش تدریجی در کارکرد در دوره میان سالی و بالا رفتن سن و مواجه شدن با مرگ، زمینه ای را برای عروج معنوی فراهم می کند. این بدین معناست که نحوه برخورد افراد با مسائل معنوی یا مذهبی دخالت دارد؛ در اینکه آنها چگونه با مسائل سال خوردگی یاد شده، برخورد می کنند.(24)

2. انواع تغییر دین در روند تحول دین

با توجه به عواملی که در تحول دینی افراد در مراحل مختلف رشد برشمرده شدند،
به خوبی می توان برخی از روش هایی را که برای تغییر دین به کار برده می شوند، شناسایی کرد و نحوه تاثیرگذاری آنها را به دست آورد؛ البته با یک مطالعه تکمیلی می توان راه مقابله با آنها را نیز پیشنهاد داد. این روش ها با توجه به ترتیب آنها در روند رشد، به قرار ذیل هستند:

الف) تغییر دین نمادین

در بررسی تحول دینی کودکان، ذکر شد که نمادها - به ویژه نمادهای زبانی - تاثیر عمیق و وسیعی بر روند تحول دینی کودک دارند. بدین ترتیب یکی از اولین راه های تغییر دین، استفاده از نمادهاست. کودک هنگام بازی و سرگرمی یا در حال شعر و قصه شنیدن و یا هنگام مشاهده برنامه های تلویزنی - به خصوص مشاهده کارتون - با نمادهای زبانی و تصویری متعددی روبه رو می شود که همگی آنها ساختار شناختی و زبانی کودک را شکل می دهند؛ البته پس از آن هر گونه مفهوم جدیدی که به کودک عرضه می شود، طبیعتا از صافی این نمادها گذشته و با آنها فهم می شود. دین نیز از این قاعده مستثنا نیست و تدین کودک در آینده نیز، بر پایه همین نمادهای شناختی و زبانی بنا خواهد شد.
فهم مفاهیم دینی نسبت به دیگر عرصه های شناختی، تاثیر بیشتری از نمادهای آغازین کودکی می پذیرد؛ چرا که اکثر مفاهیم آن، انتزاعی و غیرملموس است؛ در نتیجه تدین به دینی که مفاهیمش با این نمادها درک شده اند نیز، دستخوش دگرگونی می شود.

ب) تغییر دین تعلقی

دومین عامل موثر در زمینه تحول دینی کودک، «نیازهای شخصی کودک برای تعلق، دوست داشتن و تایید شدن» است. همین عامل سبب تحقق دومین گونه تغییر دین شده است. استفاده از این نیاز کودک و تامین جهت دار آن، راهی برای نفوذ به شخصیت
کودک و در اختیار گرفتن روند تحول آن است. شاید یکی از مهم ترین ویژگی های والدین که تاثیر تربیتی آنها را در مورد کودک بیشتر می کند، همین نکته باشد که تأمین این نیاز اصیل در کودک در مهم ترین سنین تربیت پذیری وی، به طور انحصاری در اختیار والدین است.
به طور سنتی، این فرصت طلایی برای تاثیر بر کودک و شکل دهی شخصیت او، در اختیار والدین بوده است؛ اما امروزه مهدها و دیگر مراکز نگهداری کودک، رقیب مهمی برای والدین در بهره برداری از این فرصت انحصاری شده اند. اقدامات به ظاهر خیرخواهانه ای که از فرقه ها و گروه های خاص در قالب تشکیل مهد کودک ها و پیش دبستانی ها صورت می گیرد، فضای بسیار موثر تربیتی را در اختیار ایشان قرار می دهد که در آن با بهره گیری از این عامل تربیتی (نیازهای شخصی کودک برای تعلق، دوست داشتن و تایید شدن) به جهت دهی تربیتی و دینی کودک اقدام کنند. محصول چنین اقدامی، ایجاد عادت ها و رفتار متناسب با دین هدف، در محیط امن مهد کودک و پیش دبستانی خواهد بود؛ البته این تغییرات شخصیتی کودک، هرگز جلب توجه نکره و به چشم نمی آید؛ بلکه نوعی اقدام خیرخواهانه به نظر می رسد؛ اما در بلند مدت اثر خود را آشکار می کند و در آینده، تمایل یا عدم تمایل کودک را که حال به سن نوجوانی رسیده است، به دین والدین و مربیان خود شکل می دهد.

ج) تغییر دین شناختی

دوره نوجوانی و جوانی، حساس ترین مقطع سنی برای تربیت دینی است. گفته شد که عامل بلوغ و رسش عقلانی و شناختی، مهم ترین نقش را در تحول دینی نوجوان ایفا می کند. این مقطع سنی در طول دوران حیات آدمی، مهم ترین مقطع دین گزینی شمرده می شود؛ از این رو فعالان عرصه تغییر دین برای تحقق خواسته خود، مقطع سنی نوجوانی را بسیار مغتنم دانسته و با ایجاد تردیدهای عقیدتی در این دوره به شکل های گوناگون
در صدد تغییر دین نوجوانان و متمایل ساختن ایشان به دین مورد نظر خود بر می آیند؛ از جمله این مقایسه ها، ویروس رایانه ای «کظم غیظ» است که جملات شبهه آلود بسیار حساب شده و خطرناکی را ناخواسته در صفحه نمایش رایانه نمایان می سازد؛ همچنین سایت های شبهه افکن دینی، تراکت های انحرافی موبایل، بسیاری از انواع کتاب ها و مجلات و ... که تربیت دینی نوجوان را هدف گرفته اند تا با استفاده از حالت تناقض و تردید دینی وی در این دوره، از این آب گل آلود برای خود صیدی به دست آورند (البته با اقدامات کارشناسی شده و دقیق خود، چندان هم ناموفق نیستند).
یک نمونه بسیار واضح و مورد غفلت در این خصوص، داستان های بسیار پرفروش «هری پاتر» است که در آنها از خدا و مفاهیم دینی اثری یافت نمی شود و در عوض فضای این داستان ها سرشار از عناصر و عوامل جادوگری و... است. این داستان ها در آماده سازی ذهن خوانندگان جهت پذیرش این مفاهیم، بسیار موثرند.

د) تغییر دین عاطفی

گفته شد که جوان علاوه بر حس استقلال جویی خود که او را به دوری گزیدن از خانواده و محدودیت های آن فرا می خواند. تمایل شدیدی به حضور در جمع همسالان خود داشته و تاثیر پذیری عاطفی شدیدی از ایشان دارد. او حتی عقاید دینی خانوادگی خود را با بازخورد گرفتن از عقاید دوستانش تعدیل می کند. اینجاست که فعالان عرصه تغییر دین با راه اندازی گروه های گوناگون برای جوانان و جذب ایشان بدانها، از این عامل بهره می گیرند و آنها را در عقاید دینی مورد نظر خود هضم می کنند. ترویج نامحسوس و قبولاندن عقاید مورد تایید دین هدف، در میان اعضای این گروه ها با توجه به همین ویژگی دوره نوجوانی صورت می گیرد؛ البته بهره گیری از حس استقلال طلبی و بحران هویتی که جوان را درگیر خود ساخته است، دستیابی به هدف تغییر دین در این دوره را سرعت می بخشد. نوجوان، هویت گم شده خود را تحت تاثیر
همسالان و دوستان گروه خود بازیابی می کند و در واقع این گروه است که تا حدودی به هویت و شخصیت نوجوان شکل می دهد؛ چراکه از احساس تعلق نوجوان به گروه برای این امر بهره می برد.
در برخی از نمونه های این نوع تغییر دین، به روشنی می توان شاهد ترویج برخی افکار و عقاید هدف دار بود؛ گروه های تشکیل شده تحت لوای عرفان اکنکار به شدت تمایلات هواپرستی دارند و گروه های تشکیل شده به منظور ترک اعتیاد - به دلیل گرایش های دینی تشکیل دهندگان آنها - به طرز مرموز و عمیقی تحت تاثیر تبشیر مسیحی قرار دارند. متاسفانه شاهدیم که گروه های تیزهوشان با نیرنگ مغرور ساختن ایشان به نبوغ فکری شان، به عرفان ووشو - که عرفان مخصوص تیزهوشان نامیده می شود - گرایش یافته اند.

ه) تغییر دین کارکردی

سنین بزرگ سالی که دوران رویارویی با مشکلات و معضلات زندگی است، مرحله نیازمندی شدید افراد به دین و احتیاج آنها به بهرمندی از کارکردهای دین در زندگی به شمار می آید. افرادی که در این مقطع از بنیه دینی خوبی بهره مند نشده اند، به راحتی در معرض تبلیغات تغییر دین با محوریت تأکید بر کارکردهای دین هدف هستند. بسیار شاهد هستیم که افراد سست ایمان برای پر کردن خلأ معنایابی زندگی شان، به عرفان های دروغین و خودساخته پناه می برند؛ برخی دیگر نیز به امید دستیابی به رفاه و آرامش در زندگی خود با پذیرفتن پشتیبانی های مالی و اقتصادی و فرهنگی پیروان دیگر ادیان، به راحتی خود را در جرگه آنان داخل می کنند. خرید دین، پدیده ای است که به شدت در کشورهایی چون پاکستان و افغانستان روج دارد.(25) در نهایت بسیار شنیده ایم که فعالان
عرصه تغییر دین با بهره گیری از کج فهمی های افراد یا زیاده خواهی ایشان در خصوص مسائل جنسی، با ترویج اباحی گری در روابط جنسی درصدد جذب افراد به جمع پیروان خود هستند. بسیاری از عرفان های نوظهور برای جذب جوانان به نوعی بر ترویج اباحی گری در این روابط اصرار دارند. این ترفند، یکی از مهم ترین ترفندهای صهیونیزم برای به دام انداختن صاحب منصبان در چنگال این حزب سیاسی - مذهبی است.

روند تحول پدیده تغییر دین

پدیده تغییر دین، یک پدیده ایستا و دفعی نیست؛ بلکه در درون خود یک روند تحولی را طی می کند. این روند نیز با ابعاد مختلف دین داری ارتباط دارد؛ از این رو با شناخت نحوه ارتباط هریک از ابعاد دین داری با دیگر ابعاد، به خوبی می توان روند تحول تغییر دین را در هر یک از گونه های آن نمایان ساخت.
گفته شد که دین داری یک امر واحد مرکب از سه جزء است؛ اما باید توجه داشت که این سه جزء مستقل از یکدیگر نبوده، با یکدیگر در تعامل هستند، و به عبارتی تقویت یا تضعیف دین داری در هر بعد، به تضعیف یا تقویت دین داری در دیگر ابعاد می انجامد. برای اثبات این واقعیت، علاوه بر شواهد روان شناختی می توان به آیات قرآنی نیز استشهاد کرد.
در منطق قرآن شریف بین عقیده و عمل، رابطه دوسویه برقرار است. قرآن در آیه شریفه ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوءَى أَنْ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَ کَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِءُونَ‌،(26) به این حقیقت اشاره دارد که انحراف عملی، انحراف عقیدتی را در پی می آورد؛ زیرا پایان کار کسانی را که مرتکب سیئات می شوند، تکذیب آیات الهی شمرده است. از سوی دیگر
رابطه عکس آن نیز در آیه شریفه إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ (27) مورد اشاره قرار گرفته است؛ چرا که براساس این آیه، عقاید حق و حقیقی به سوی خدای متعال اوج می گیرند؛ اما این عمل صالح است که آنها را بالا می برد و سبب تکامل و قبولی آنها می شود.
همچنین قرآن میان اخلاقیات و عقاید از یک سو و میان اخلاقیات و اعمال از سوی دیگر؛ رابطه دوسویه برقرار می سازد. در آیه شریفه ی لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذ?لِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَ رُهْبَاناً وَ أَنَّهُمْ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ‌ ،(28) به تاثیر اخلاقیات بر پذیرش یا رد عقاید اشاره دارد؛ زیرا دلیل پذیرش دین اسلام و نزدیکی مسیحیان به مسلمانا را رهبانیت و تکبر نداشتن آنها برمی شمرد؛ در مقابل نپذیرفتن دین حق را از سوی یهودیان، وجود رذیله اخلاقی تکبر در آنها می داند.
رابطه دوسویه میان اخلاقیات و اعمال نیز، روشن است؛ چرا که در محل خود ثابت شده که راه کسب ملکات است(29). در عین حال در برخی آیات به این حقیقت اشاره شده است؛ از جمله اینکه در آیات شریفه، نماز، باعث رهایی از آلودگی و زشتی ها و نیز زکات دادن رهایی از بخل شمرده شده است.
بدین ترتیب روشن شد که وجود ابعاد سه گانه در دین و دین داری، هرگز به معنای استقلال آن ابعاد از یکدیگر نیست. حال اگر در نظر داشته باشیم که هر یک از انوع تغییر دین بر ایجاد انحراف در یکی از ابعاد دین متمرکزند، به خوبی در خواهیم یافت که تغییر دین، یک روند چندمرحله ای دارد و با آغاز انحراف از یک بعد دین داری، به تدریج این
انحراف به دیگر ابعاد دین داری نیز سرایت می کند و دین فرد را به کلی متغیر و متبدل می کند؛ البته نمی توان انکار کر د که برخی از روش های تغییر دین، به طور هم زمان چند بعد دین داری را تحت تاثیر قرار داده، روند پرشتاب تری را در تغییر دین طی می کند.

سرعت تحول تغییر دین در هر نوع آن

در مقام قضاوت بین انواع تغییردین باید گفت که تغییردین در دوره کودکی (تغییر دین نمادین و تعلقی)، بسیار عمیق تر و ماندگار است؛ چرا که این سنین، دوران شکل گیری شخصیت کودک بوده و هر تیپ شخصیتی که برای وی در این دوره ساخته شود، تا پایان عمر وی را همراهی می کند. جالب توجه اینکه دین در دوره کودکی، به تغییر همه جانبه دین داری کودک می انجامد؛ هم رفتار و هم عادات و ملکات کودک به سمت دین هدف متمایل می شود و هم در کودک زمینه پذیرش عقاید آن دین در آینده کودک فراهم می آید.
در تغییر دین شناختی که به طور مستقیم عقاید فرد را مورد هدف قرار می دهد - به دلیل نقش مبنایی عقاید در دین داری فرد - به دنبال تحقق تغییر در عقاید، به طور خودکار دیگر ابعاد دین داری نیز در جهت آن قرار می گیرد؛ به خصوص که این گونه تغییر دین بیشتر در سنین نوجوانی و جوانی رواج داشته و این دوره که دوره گذار نوجوان از مرحله کودکی به مرحله بزرگ سالی است. به خوبی چنین تحولاتی را می پذیرد. البته تغییر دین عاطفی نیز که مربوط به این دوره سنی است - به دلیل حساسیت این دوره از نظر دین گزینی نوجوان - بسیار مهم است؛ اما ماندگاری و عمق آن قابل مقایسه با تغییر دین تعقلی نیست و با تغییر محیط و حضور در جمع همسالانی با گرایش های همسو، احتمال آن بسیار کم می شود.
تغییر دین کارکردی که تنها گونه تغییر دین مربوط به دوره بزرگ سالی است، بسیار بر مقدار تدین و تقیدی توقف دارد که فرد از دوران قبل به دست آورده است؛ در صورت توفیق او در کسب دین داری در دوره های قبل، احتمال این نوع تغییر دین منتفی است؛ اما
به فرض توفیق نیافتن، این احتمال بیشتر می شود؛ در عین حال عمق و ماندگاری زیادی ندارد و بزرگ سال هنوز برای همان منوال دین داری پیشین خود باقی می ماند و جز تغییر ظاهری و سطحی در دین داری وی چیزی عوض نمی شود.

نتیجه گیری

دین داری، پایبندی و التزام به مناسک و ملکات و عقاید یک دین خاص است. بدین ترتیب تغییر دین نیز، تبدیل مصداق دینی است که شخص بدان ملتزم می شود. در واقع در روند تغییر دین، دین دار مناسک و ملکات و باورهای مورد قبولش را مناسب با دین جدید به جای می آورد. تغییر دین، پدیده ای است که در روند تحول دینی انسان ممکن است به وقوع بپیوندد؛ البته این پدیده نیز به نوبه خود روندی دارد؛ از این رو در بررسی این روند، شناخت عوامل موثر بر تحول دین داری ضروری به نظر می رسد.
دین داری کودک به شدت از سه عامل «نمادها و به خصوص نمادهای زبانی»، «بافت اجتماعی» و «نیازهای شخصی کودک برای تعلق، دوست داشتن و تایید» تاثیر می پذیرد. دو عامل اول و سوم، در روند تغییر دین وی بسیار مؤثرند و دو گونه تغییر دین «نمادین» و «تعلقی» را شکل می دهند. دین داری جوان نیز، به شدت متاثر از سه عامل «بلوغ عقلی و شناختی»، «همسالان و مدرسه» و «فرایند تفرد» است. این عوامل نیز باعث دو گونه تغییر دین «تعقلی» و «عاطفی» می شوند. در نهایت از آنجا که دین داری در دوره بزرگ سالی بر تعامل فرد با انواع کارکردهای دین و دین داری متوقف است، تغییردین «کارکردی» گونه ای از تغییردین است که در این دوره، امکان تحقق دارد.
دین داری دارای سه بعد «مناسک»؛ «ملکات» و «عقاید» است و تمام این ابعاد در تعامل با یکدیگرند؛ از این رو هرگونه تغییر دین که با تاکید بر یکی از ابعاد دین داری به وقوع بپیوندد، در روند تحول خود به دیگر ابعاد نیز سرایت کرده؛ تمام ابعاد دین داری فرد را تغییر می دهد.
با توجه به نکات آسیب شناختی بیان شده؛ در میان انواع گونه های تغییر دین در جامعه اسلامی ما، توجه و حساسیت خوبی در مورد تغییر دین کارکردی وجود دارد و در مورد آن حتی برخوردهای سیاسی و اجتماعی انجام می شود و فعالیت های فرهنگی و تبلیغی خوبی برای پیشگیری از آن صورت می گیرد؛ اما در مورد دو گونه تغییر دین رایج در دوره جوانی؛ یعنی تغییر دین عاطفی و شناختی - با توجه به حجم فعالیت های صورت گرفته برای تغییر دین - فعالیت پیشگیرانه کمتری را نسبت به گونه قبل شاهدیم؛ به ویژه د
تاریخ : 17 / 12 / 1392
بازدید : 624
نویسنده : sharef zadeh

 هیجان شناسی

 

 

 

یکی از مباحث بنیادی روانشناسی، بحث هیجان می باشد. از دیدگاه روانشناسی امروز:
« هیجان عبارت از یک واکنش کلی و شدید موجود زنده، به یک موقعیت غیر منتظره، همراه با یک حالت عاطفی خوشایند یا ناخوشایند است.»
زمانی که انسان در مقابل محرک نیرومندی قرار می گیرد که تعادل روانی او را بر هم می زند، حالت هیجان در قلب وی پدید می آید. این حالت ممکن است خوشایند یا ناخوشایند باشد.
در زمینه هیجان، روانشناسان نظریات متفاوتی ابراز نموده اند که هر کدام از آنها به نحوی موضوع هیجان را مورد بررسی قرار داده اند.
امام اسلام در زمینه هیجان نیز دیدگاه مخصوص به خود را دارد.
از دیدگاه روانشناسی، عامل هیجان اثر محرکی است که مغز را تحریک می کند و بر اساس عاملی که در آن وجود دارد، به ظهور رفتار هیجانی خاص منجر می گردد.
به طور مثال، وقتی که اثر هیجان ترس ( مشاهده عامل ترسناک) به وسیله حواس پنجگانه به مغز منتقل می شود، بر اثر تغییرات خاص فیزیولوژیک، هیجان ترس در رفتار فرد ظاهر می شود و موجب واکنش او درمقابل این هیجان می گردد.
به طور کلی می توان گفت که هیجان نیز همانند انگیزه و ادراکات دیگر، به وسیله حواس پنجگانه به مغز منتقل می گردد و بر اثر تغییرات خاص فیزیولوژیک که در بدن ایجاد می شود، مغز اثر محرکات را به قلب و نفس منتقل می کند و ظهور رفتار هیجانی بر اساس فرمانی که از قلب سرچشمه می گیرد، ایجاد می گردد.
برای اثبات این موضوع که مرکز هیجان، قلب و نفس انسان می باشد، به مشاهده رفتار هیجانی که درخواب مشاهده می شوند، می توان استدلال نمود، زمانی که فرد به استراحت و خواب پرداخته است، نفس و قلب او مشاهده گر عوامل هیجان زا می شود در اثر مشاهده این عوامل، نفس و قلب همان واکنشی را از خود آشکار می سازد که در زمان بیداری انجام می داد.
اگر شدت هیجان در خواب خیلی شدید باشد، موجب واکنش شدید انسان به صورت حرف زدن و حتی فریاد زدن درخواب می شود؛ زیرا در چنین حالتی، هیجان به اندازه ای از شدت رسیده است که فریاد با تمام وجود، نسبت به آن هیجان، واکنش رفتاری نشان می دهد. برای بررسی بهتر این موضوع، ادامه شرح مناظره مولای بزرگوار، امام صادق(ع) با طبیب هندی، می تواند راهنمای ما در شناخت هیجان و اثر آن در زمان بیداری گردد.
امام بزرگوار(ع) پس از آنکه ثابت کردند اموری را که در رؤیا جریان دارد، قلب و نفس ( روح عقل) برعهده دارد، خطاب به طبیب هندی می فرمایند:
« آیا باز هم اعتراف نمی کنی که درحال خواب امور مذکور را قلب که در آن روح عقل قرار دارد درک می کند؟(1)
طبیب هندی: آنچه درخواب می بینم مانند سراب است، چگونه وقتی کسی از دور سراب را می بیند، آب می پندارد ولی وقتی نزدیک می شود می بیند چیزی نیست. خواب هم همینطور است.
امام (ع)؛ چگونه آنچه را در خواب دیده ای، مانند خوردن غذای ترش و شیرین، شادی و غم، به سراب تشبیه می کنی؟(2)
طبیب هندی: چون وقتی به مکان سراب می رسم هیچ می شود. همین طور وقتی که بیدار می شوم، آنچه را در خواب دیده ام، نابود می گردد.
امام (ع)؛ اگر چیزی را بگویم که در خواب دیده ای ( ولی مثل سراب نباشد) سخنم را تصدیق می کنی؟(3)
طبیب هندی: آری
امام (ع)؛ آیا تا به حال در خواب آمیزش جنسی با زن ناشناس یا شناس انجام داده ای تا اینکه محتلم شوی؟(4)
طبیب هندی: آری، بی اندازه!
امام (ع)؛ آیا به همان اندازه ای که در بیداری از آمیزش جنسی لذت می بری، در خواب لذت نمی بری و به همان اندازه که در بیداری از تو منی خارج می شود، درخواب خارج نمی شود؟
این موضوع ادعای تو را در مورد تساوی خواب و سراب باطل می کند.(5)
طبیب هندی: کسی که در خواب محتلم می شود، در خواب همان چیزهایی را می بیند که در بیداری به وسیله حواس دیده است.»
مطالعه و بررسی این مناظره، به خوبی ثابت می کند که مرکز هیجان در قلب انسان می باشد زمانی که انسان بیدار است اثر محرکات به وسیله حواس پنجگانه به مغز و سپس به قلب منتقل می شوند؛ اما زمانی که فرد در خواب است و رابطه نفس و قلب او با عالم خارج بر اثر استراحت حواس پنجگانه قطع شده است، قلب و نفس بدون دخالت حواس پنجگانه، به مشاهده رؤیا و عوامل هیجان زا پرداخته و واکنش هایی را که در زمان بیداری ازخود آشکار می ساخت در زمان خواب نیز از خود بروز می دهد بررسی این مناظره ثابت می کند، حتی زمانی که نفس رابطه اش را با محیط قطع کرده است در اثر بروز هیجان شدید که در زمان رؤیا به او ارائه می شود، آثارش در رفتار فرد آشکار می گردد.
از دیدگاه اسلام، هیجان یک امر بنیادی است که باید در انسان وجود داشته باشد؛ زیرا هیچ عاملی در خلقت انسان و حیوان بدون علت نیست.
تعداد هیجان هایی که در انسان وجود دارند، زیاد است که برخی از آنها عبارتند از هیجان خشم، محبت، کینه، ترس، اندوه، شادی و...
از هیجان های بسیار معروف، هیجان خشم می باشد که مطالعه آن می تواند ما را در شناخت بهتر قلب نیز یاری می کند.

هیجان خشم

این هیجان از عمومی ترین هیجان های انسان و حیوان به شمار می رود. تقریباً همه انسانها در مقابل محرک هیجان خشم واکنش خاصی از خود نشان می دهند و خشمگین می شوند.
هیجان خشم در افراد، متفاوت است و بستگی به طبع آنها دارد که در مبحث شخصیت به مطالعه آنها خواهیم پرداخت.
افرادی در مقابل محرک خشم، دیر خشمگین می شوند و گروهی در مقابل همین محرک خیلی سریع از خود واکنش نشان می دهند. اما هیجان خشم به هر صورتی که باشد، وجودش یکی از ملزومات روانی انسان به شمار می رود؛ زیرا اگر انسان در مقابل محرک هیجان خشم از خود واکنش و عکس العمل نشان ندهد، زندگی برایش تلخ و ناگوار خواهد بود.
زمانی که دشمن به خانه انسان حمله ور می شود و قصد به هلاکت رساندن او را دارد، انسان به طور یقین در مقابل این عامل، عکس العمل از خود نشان می دهد و به دفاع از خود می پردازد و دشمن را از خانه اش دور می سازد. زمانی که فردی تلاش می کند که حق انسان را ضایع سازد، هیجان خشم عاملی است که موجب می شود فرد از خود واکنش نشان داده و از حق خود دفاع نماید.
بنابراین وجود چنین هیجانی در انسان نه تنها نکوهیده نیست؛ بلکه لازم است که انسان دارای چنین هیجانی باشد تا بتواند در فرصت های معین و مناسب از آن استفاده نماید.
هیجان زمانی به ضرر انسان است که فرد در موقعیت نامناسب از آن استفاده کند و موجب ناراحتی خود و دیگران گردد.
وجود خشم در قلب انسان، می تواند بزرگترین آسیب ها را در روان انسان ایجاد نماید.
زمانی که انسان خشمگین می شود، تغییرات شیمیایی و هورمونی خون در رگهای انسان، تغییراتی در رفتار او پدید می آورد که برای فرد زیان آور است. رفتار نابهنجار خشم عاملی است که انسان را در کام خود فرو می برد و فرد خشمگین اول کسی است که در کام این آتش فرو می رود.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند:
« غضب آتشی است مشتعل، کسی که آن را در باطن خود محبوس دارد، با این عمل، شراره اش را فرو نشانده است و آن کس که آزادش گذارد، اول کسی است که در شعله ی آن می سوزد.»(6)
مولای بزرگوار، امام صادق(ع) می فرمایند:
« هر کس مالک، غضب خود نباشد مالک عقل خود نخواهد بود.»(7)
زمانی که انسان به خشم می آید قدرت شناخت و استدلال و فهم او تحت تأثیر عامل هیجان خشم قرار می گیرد و فرد توانایی درست اندیشیدن را از دست می دهد، همین عامل یکی از بهترین اثر نامطلوب هیجان خشم به شمار می رود.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند:
« شدت غضب چگونگی گفتار را تغییر می دهد و اساس استدلال را بر هم می ریزد و فهم آدمی را پراکنده می سازد.»(8)
هیجان خشم در زمانی که به شدت خود می رسد، عقل انسان را تحت تأثیر قرار می دهد و انسان توانایی گفتار بر اساس عقل را از دست می دهد در این حالت تنها عاملی که بر انسان حاکم است، هیجان خشم می باشد که منشأ آن از نیرویی در قلب انسان می باشد.
مولای بزرگوار، امام صادق(ع) می فرمایند:
« غضب شراره ای شیطانی است که در قلب انسان شعله ور می گردد. چون کسی از شما خشمگین شد، چشمانش سرخ می شود و رگهای گردنش متورم می گردد و شیطان در وجودش رخنه می کند...»
با توجه به مطالبی که ارائه گردید می توان گفت که هیجان خشم بر اساس دو عامل در انسان ایجاد می گردد:
1- عامل محرک بیرونی که در محیط زندگی فرد وجود دارد.
2- عامل تشدید کننده درونی و قلبی.
عامل دوم که تاثیر عامل تشدید کننده خشم، یعنی شیطان می باشد، از نظر علم زیست شناسی و روانشناسی هنوز به صورت مبهم و نامکشوف باقی مانده است. شاید علم در آینده بتواند از راز این عامل نیز پرده بردارد.(9)
زمانی که خشم بر انسان مستولی می گردد و اساس تعقل را در هم می ریزد و فرد توانایی تفکر معقول را از دست می دهد برای باز یافتن علم، لازم است که انسان قدری درنگ کند تا نیروی خشم که بر قلب انسان حاکم است بر طرف گردد و نیروی تعقل جایگزین آن شود.
بدین مناسبت امام بزرگوار(ع) در ادامه روایت می فرمایند:
« پس هر گاه از شما از این حالت خویش بترسد، به زمین بنشیند؛ زیرا وسوسه شیطان در این هنگام از وی دور می شود.»(10)
رهنمود امام بزرگوار(ع) مبنی بر این است که تغییر حالت فرد از ایستادن به حالت نشسته، می تواند نیروی شیطانی را که عامل ایجاد درونی خشم می باشد، تغییر دهد و فرد را به حالت طبیعی خود برگرداند.
به همین جهت است که ائمه معصومین(ع) دستور داده اند زمانی که خشم بر شما غالب شد، خود را کنترل کنید و به خشم خود فائق آیید. این عمل ضمن اینکه از مرتکب شدن فرد به اعمال نابهنجار جلوگیری می کند، دارای اجر اخروی نیز می باشد.
مولای بزرگوار، امام صادق(ع) می فرمایند.
« هر کس خشم خود را فرو خورَد در حالی که می توانست آن را عملی سازد، خداوند روز قیامت قلبش را پر از خشنودی سازد.»(11)
روایات ارائه شده ثابت می کند که مرکز هیجان خشم، قلب انسان می باشد و نیز وجود این هیجان موجودیت قلب را به اثبات می رساند.
علاوه بر هیجان خشم که مورد مطالعه قرار گرفت، انسان دارای هیجان های متعدد دیگری نیز می باشد.
قلب انسان جایگاه هیجان های او می باشد. وجود این هیجان ها در منابع روانشناسی مورد بحث قرار گرفته است اما مرکز هیجان ها، هنوز از سوی این علم بطور واضح مشخص نگردیده است.
همانگونه که مطالعه گردید قرآن و روایات اسلامی مرکز هیجان را قلب انسان معرفی نموده است. اما به دلیل اینکه هنوز علم روانشناسی نتوانسته است وجود قلب انسان را به اثبات برساند و آن را مورد مطالعه قرار دهد، لذا نتوانسته است جواب قانع کننده ای برای مرکز هیجان ارائه نماید. در زمینه هیجان های متعددی که در انسان وجود دارد، نکته قابل توجه آن است که بدانیم مرکز تمام هیجان ها، قلب انسان می باشد و در حقیقت بهترین زمان مطالعه قلب، زمان ایجاد هیجان می باشد؛ زیرا همه ما این هیجان ها را در زمان وقوع آن در قلب خود احساس نموده ایم.

هیجان اندوه و غم

یکی دیگر از هیجان های قابل مطالعه در قلب انسان، هیجان حزن و اندوه می باشد. همه ما بدون شک وجود چنین هیجانی را در زمانهای مختلف در قلب خود مطالعه و احساس کرده ایم. به عبارتی دیگر، یکی از بهترین زمان ممکن که بتوانیم قلب را مورد مشاهده و مطالعه قرار دهیم. در همین لحظاتی است که سنگینی غم و اندوه را در قلب خود ادراک می کنیم.
حزن و اندوه می تواند محرکات متعددی داشته باشد. گاهی اندوه ما به علت از دست دادن چیزی یا کسی بوجود می آید و گاهی در اثر نرسیدن به هدفی، اندوه سراسر قلبمان را فرا می گیرد. عامل اندوه هر چه باشد آثارش در قلب ظاهرمی شود.
روایات متعددی وجود دارد که مرکز هیجان حزن و اندوه را، قلب انسان معرفی می نماید که به برخی از این روایات اشاره می کنیم.
عمار دُهنی گوید: از مولای بزرگوار، امام سجاد(ع) شنیدم که می فرمودند:
« به راستی که خداوند هر قلب اندوهناک را دوست دارد و نیز هر بنده شاکر و سپاسگزار را دوست دارد.»(12)
مطابق کلام امام بزرگوار(ع) مرکز هیجان حزن و اندوه، قلب انسان می باشد.
زمانی که انسان دچار حزن و اندوه می گردد، سنگینی آن را در قلب خود به وضوح، احساس می نماید. وجود این هیجان می تواند دلیل محکمی برای وجود قلب باشد.
روایت دیرگی از مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) ثابت می کند که حزن و اندوه جایگاهش در قلب انسان می باشد.
آن بزرگوار می فرمایند:
« اندوه ها بیماری قلب ها هستند.»(13)
بر اساس روایات ارائه شده و تجربیات انسانها، می توان دریافت که مرکز هیجان غم و اندوه، قلب انسان می باشد؛ زیرا زمانی که اندوهی بر ما روی آور شود، آثار آن را در قلب خود به طور آشکار احساس می کنیم.
در روایت بسیار جالبی که از مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) بیان گردیده، انواع انگیزه ها و هیجان های موجود در قلب انسان مورد مطالعه قرار گرفته است. مطالعه دقیق این روایت می تواند ما را در شناساندن انواع انگیزه ها و هیجانهای انسان و علت پدید آمدن آنها یاری دهد.
آن بزرگوار می فرمایند:
« ای مردم، شگفت آور ترین عضوی که در انسان است، قلب اوست و برای او اصولی و صفاتی از حکمت و ضد آن وجود دارد.
پس اگر امید بر او رخ دهد، طمع او را ذلیل می کند،
و اگر طمع در او طغیان کند، حرص او را از زمین می برد،
واگر ناامیدی بر او مسلط شود، افسوس و حسرت او را می کشد،
و اگر غضب بر او چیره شود، غیظ او شدت می یابد،
واگر به وسیله رضایت به کامیابی رسد، خویشتن داری را فراموش می کند،
واگر ترس بر او چیره شود، حزن و اندوه بر او روی می آورد،
و اگر ایمنی و آسودگی به او رسد، غفلت او را می رباید،
و اگر نعمتی بر او رو کند ، فخر و شکوه او را فرا گیرد.
و اگر مالی به او رسد، بی نیازی او را به سرکشی کشد،
و اگر بی چیزی او را بیازارد، بلا و سختی گرفتارش کند،
و اگر مصیبتی به او رسد، بی تابی او را رسوا کند،
و اگر گرسنگی کشد، ناتوانی او را از پای در می آورد،
و اگر در سیری زیاده روی کند، پُری شکم او را کلافه کند،
پس هر گونه کوتاهی نسبت به قلب مضر است و هر گونه زیاده روی او را به فساد می کشاند.»(14)
ویژگیهایی که امام بزرگوار(ع) در مورد قلب بیان فرمودند، به بررسی و مطالعه عمیق تری نیاز دارد. این روایت، مجموعه هیجانهایی را که در قلب ممکن است به وجود آید مورد بحث قرار می دهد و به طور کلی ثابت می کند که مرکز تمام انگیزه ها و هیجانهای انسان قلب اوست.
در این روایت هیجان های متعددی چون ترس، امید، آرزو، طمع، مصیبت و... که در قلب ایجاد می شوند، نام برده شده و علت بوجود آمدن آنها به طور بنیادی بیان گردیده است.
مطالعه این روایت می تواند ما را در شناخت بهتر هیجان، یاری دهد.
رفتارهای انسان به طور بنیادی در این کلام ارزشمند قابل مطالعه می باشد؛ زیرا که پایه هر رفتاری در آن مورد بحث قرار گرفته است.
بطور مثال، هر گاه عامل امیدوار کننده ای در قلب پدید آید، واکنش طمع ورزی و افزون طلبی در او قابل مشاهده خواهد گردید.
به عبارت دیگر، طمع ورزی و افزون طلبی، عاملی است که در اثر امیدواری و احساس بی نیازی، در قلب بوجود می آید.
زمانی که عارضه طمع ورزی و افزون طلبی در قلب پدید آید، بیماری حرص و قانع نشدن، قلب را فرا خواهد گرفت.
این خصلت ها را بطور تجربی می توان در رفتار افرادی که دچار چنین عارضه هایی شده اند، مورد مطالعه و مشاهده قرار داد.
زمانی که یأس و ناامیدی بر قلب مستولی گردد، واکنش حسرت و افسوس در رفتار فرد ظاهر خواهد گردید. بدین ترتیب می توان گفت که ناامیدی، عامل پدیدار شدن افسوس و حسرت در قلب می باشد.
زمانی که محرک غضب بر قلب عرضه شود، غیظ و تند خویی در رفتار فرد ظاهر خواهد شد. این دو ویژگی لازم و ملزوم یکدیگر می باشند و ارائه عامل اول، رفتار دوم را در قلب پدیدار خواهد ساخت.
اگر در قلب رضایت و خشنودی حاصل شود، خویشتن داری و کنترل طبیعی فرد از بین خواهد رفت.
اگر عارضه ترس، بر قلب چیره شود، اندوه و پشیمانی، قلب را فرا خواهد گرفت.
عامل ایمن بودن و آسودگی خیال، محرکی است که اگر در قلب وجود داشته باشد، انسان را به سوی غفلت وبی خبری می کشاند و مانع تلاش و کوشش وی می گردد.
و اگر نعمتی به فرد برسد، واکنش تفاخر و گردنفرازی در او ظاهر خواهد گردید.
و اگر مال و ثروتی به فرد برسد، این محرک موجب می شود که فرد احساس بی نیازی کند و اگر فقر و بی چیزی بر او رو کند، عارضه بلا و سختی او را گرفتار کند.
و زمانی که بلا و مصیبتی او را بیازارد، بی تابی و عدم تحمل آزارش دهد.
بدین ترتیب می توان دریافت که هر گونه محرکی که به قلب ارائه گردد، رفتاری خاص در او ظاهر خواهد گردید.
بطور کلی می توان دریافت که هیجانهایی مانند خنده و گریه، غم و اندوه، شادی و لذت، خشم و...ابتدا در قلب انسان بوجود می آید و سپس در رفتار فرد ظاهر می گردد؛ بطوری که اگر چنین هیجان هایی در قلب ظاهر نگردد، هرگز بصورت رفتار در انسان جلوه گر نخواهد شد.
بنابراین عامل هیجان یکی از رفتارهای انسان است که قابل مطالعه و ادراک می باشد؛ زیرا زمانی که یکی از هیجان ها در قلب انسان تجلی پیدا می کند آثارش در رفتار فرد قابل ادراک می گردد. علم روانشناسی توانسته است برخی از هیجان ها را مورد مطالعه قرار دهد و عوامل آن را مورد شناسایی قرار دهد.
زمانی که انسان به وسیله هیجانی تحریک می شود، محرکات پس از عبور از سلول های مغز، قلب انسان را تحریک نموده و عوامل درونی هیجان در قلب بطور آشکار ظاهر می شود. هر انسانی با روش درون نگری می تواند محرکات هیجانی را که در قلب او ایجاد گردیده است، به خوبی مورد مطالعه قرار دهد.

پی نوشت ها :

1. اَفَلَیسَ یَنبَغی لَکَ اَن تَعلَمَ حَیثُ بَطَلَتِ الحَواسُّ فی هَذا انَّ الَّذی عایَنَ تِلکَ الأشیاءَ وَ حَفَظَها فی مَنامِکَ قَلبُکَ الَّذی جَعَلَ اللهُ فیه العَقلَ الذی إحتَجَّ بِهِ عَلَی العِبادِ.
2. کَیفَ شَبَّهتَ السَّرایبِ بِما رَأیتَ فی مَنامِکَ مِن اَکلِکَ الطَّعامَ الحُلوَ والحامِضَ. وَ ما رأیتَ مِنَ الفَرَحِ و الحُزنِ؟
3. فَاَخبِرنی اِن اَتیتک بِاَمرِ وَجدتَ لَذَّته فی مَنامِک وَ خَفَقَ لِذلِکَ قلبَکَ اَلَستَ تَعلَم اَنَّ الامرَ عَلی ما وُصِفَ لَکَ؟
4. فَاخبِرنی هَل احتَملت قطُّ حَتّی قَضَیتَ فِی إمرأَةٍ نَهَمَتکَ عَرفتَها اَم لا تَعرِفُها؟
5. اَلَستَ وَجدتَ لِذلکَ لَذَّةٌ عَلَی قَدرِ لَدَّتِکَ فِی یَقظَتِکَ فَتَنتَبِهُ وَ قَد انزِلَت الشَّهوَةً حَتَّی تَخرِجُ مِنکَ بِقَدرٍ مَا تَخرُجُ مِنکَ فِی الیَقظِهِ، هذا کَسرٌ لِحُجَّتِکَ فِی السَّرابِ. ( بحارالانوار، ج3، ص 168).
6. الغَضَبُ نارٌ موقَدةٌ مَن کَظَمهُ اَطفأَ ها وَ مَن اطلَقَهُ کانَ اوَّلَ مُحتَرِقٍ بَها ( حدیث تربیت، جلد 4، ص 154).
7. مَن لَم یَملِکُ غَضَبَهُ، لَم یِملِکُ غَفلَهُ ( اصول کافی، ج3، ص 415).
8. شِدَّةُ الغَضَبِ تُغَیِّرُ المَنطِقِ وَ تَقطَعُ مادَّةَ الحُجَّةِ وَ تُفَّرِقُ الفهمَّ ( حدیث تربیت، ج3، ص 131).
9. برای مطالعه ویژگی های شیطان، به کتاب راز آفرینش، تألیف نگارنده مراجعه بفرمایید.
10. اِنَّ هذاالغَضَبِ جَمرَةً مِنَ الشَّیطانِ توقَدُ فِی قَلبِ ابنِ آدَمَ وَ اِنَّ احَدَکُم اِذا غَضِبَ احمَرتُ عَیناهُ وَ انتَفَخَت اوادجُهُ وَ دَخَلَ الشّیطانُ فیهِ، فَاذا خافَ احدَکُم ذلِکَ مِن نَفسِهِ فَلیَلزِمِ الارضَ فَإنَّ رِجزَ الشیطانِ لَیَذهَبُ عنهُ عِند ذلِکَ( اصول کافی، ج3، ص 415).
11. مَن کَظَمَ غیظاً وَلو شاءَ اَن یُمضِیِه اَمضاهُ املَاءَ اللهَ قَلبَهُ یَومَ القیامَةِ رِضاهُ ( تحف العقول، ص 295).
12. إنَّ اللهَ یُحِبُّ کُلَّ قلبٍ حَزینٍ وَ یُحِبُّ کُلَّ عَبدٍ شَکورٍ ( همان، ص 188).
13. اَلاحزانٌ سُقمُ القُلوبِ ( همان، ص 188).
14. اَیُّها الناسُ اَعجَبُ ما فِی الانسان قَلبُهُ، وَ لَهُ مَوادُّ مِنَ الحِکمَةِ وَ اضدادٌ مِن خِلافِها: فَان سنَخَ لَهُ الرَّجاءُ اذَلَّهُ الطَّمَعُ، وَ اِن هاجَ بِهِ الطَّمَعَ اهلَکُهُ الحِرصُ، وَ ان مَلَکَه الیأسُ فَتلَهُ الاَسَفُ، وَان عَرَضَ لَهُ الغَضَبُ اشتَدَّبِهِ الغَیظُ، وَ اِن اسعَدَ بِالرَّضی نَسِیَ التَّحَفَّظَ، وَ اِن نالَهُ الخَوفُ شَغلَهُ الحُزنَ، وَ اِن اتَّسَعَ بِالامنِ استلَبتُهُ الغرَّةَ، وَ ان جُددَت لَهُ نِعمَةً اخَذتُهُ العِزَّةُ، وَ ان افَادَمالاً اطغاءُ الغِنی، وَ ان عَضَّتُهُ فاقَةُ شَغَلَهُ البَلاءُ، وَان اَصابَتهُ مُصیبَةً فَضَحُهُ الجَزَعُ، وَ اِن اجهَدُهُ الجَزَعُ فَعَذَبِهِ الضُّعفٌ، و اِن اَفرَطَ فِی الشَّبَعَ کَظَّتهُ البِطنَةُ، فَکُلَّ تَقصِرِ بِهِ مُضِرُّ وَ کُلُّ افراطٍ لَهُ مُفسدٌ. ( تحف العقول، ص 153).


تاریخ : 17 / 12 / 1392
بازدید : 758
نویسنده : sharef zadeh

 شناخت تفاوت های فردی

 






 

یکی از مسائلی که با تأکید بیشتر مورد مطالعه دانشمندان روانشناس قرار گرفته است، موضوع تفاوتهای فردی می باشد. این موضوع از دیرباز مورد مطالعه و تحقیق روانشناسان بوده است و در زمان ما، روانشناسان با دقت بیشتری آن را مورد بررسی قرار داده اند.
تفاوتهای فردی در منابع و آثار مکتب اسلام بصورت بنیادی و به طرق مختلف مورد بحث و مطالعه قرار گرفته است. منابع اسلامی وجود تفاوتهای فردی را در میان انسانها یکی از ملزومات زندگی بشر بیان می دارد، به طوری که معتقد است اگر تفاوت های فردی در میان انسانها از بین برود به هلاکت آنها منجر خواهد گردید. طبق نظر اسلام، وجود تفاوت های فردی در بین انسانها به صورت تصادفی ایجاد نشده است و باید چنین تفاوتهایی در میان انسان ها وجود داشته باشد.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند:
« مردم تا زمانی که با یکدیگر متفاوتند، همواره در خیر و خوبی به سر می برند، اگر یکسان گردند هلاک خواهند شد.»(1)
از کلام مولای بزرگوار(ع) می توان چنین نتیجه گرفت که تفاوتهای فردی در بین مردم باید همواره وجود داشته باشد و تا زمانی که این تفاوت ها در بین مردم حاکم است، آن ها به خیر و خوبی در کنار یکدیگر زندگی خواهند کرد اما زمانی که انسانها تصمیم بگیرند این تفاوت ها را از بین ببرند، هلاکت آنها حتمی خواهد بود.
شاید تصور شود که این تافوت ها تنها بعد اقتصادی را مدّ نظر قرار داده است و هدف مولای بزرگوار(ع) از بیان تفاوتها بیشتر جنبه اقتصادی است و تفاوت های فردی بیشتر از این جنبه مورد توجه قرار گرفته است.
اما باید گفت که تفاوتهای فردی از نظر اقتصادی تنها یکی از ابعاد تفاوتها می باشد که خود این تفاوت، معلول تفاوت های دیگری چون تفاوت های عقل و هوش و تفاوت های دیگر جسمی و روانی می باشد.
مولای بزرگوار(ع) در روایت دیگری در زمینه لزوم وجود تفاوت های فردی در عقل انسانها می فرمایند:
« اگر مردم دنیا همه عاقل بودند، البته دنیا ویران می شد.»(2)
این روایت بطور تلویحی لازم بودن تفاوت های فردی از نظر عقلی در میان انسانها را بیان می کند؛ زیرا اگر عقل در بین مردم یکسان توزیع شده بود، تفاوت های فردی از نظر اجتماعی و اقتصادی و...نیز وجود نداشت و در نتیجه روحیه معاضدت و همکاری و رقابت در بین انسانها از بین می رفت و هیچگونه پیشرفتی در جوامع انسانی حاصل نمی شد و انگیزه سازندگی و آباد کردن دنیا از بین می رفت.
وجود تفاوتهای فردی از نظر عقل و هوش، از سوی روانشناسان با تأکید بیشتری مورد مطالعه قرار گرفته است. آنها بر اساس مطالعات خود به این نتیحه رسیده اند که انسانها از نظر هوش یکسان نیستند و در این مورد تفاوت های زیادی بین آنها قابل مشاهده می باشد.
وجود تفاوتهای فردی یکی از اهداف ویژه خلقت می باشد و خدای تعالی بر اساس مصلحت خاصی، انسانها را متفاوت خلق فرموده است.
روایت بسیار زیبایی از مولای بزرگوار امام باقر(ع) به تبیین این موضوع پرداخته است که با مطالعه آن، علت تفاوتهای فردی موجود در خلقت، به طور بنیادی مورد بررسی قرار می گیرد، لازم به تذکر است که این روایت ویژگی های مخصوص عالم ذرّیا عالم اَلَست را نیز بررسی می کند که خداوند متعال انسانها را از صلب حضرت آدم (ع) خارج نموده و از آنان به ربوبیت خود پیمان گرفت.
جیب سجستانی گوید: شنیدم که مولای بزرگوار، امام باقر(ع) فرمودند:
« همانان خدای عزو جل چون ذریه آدم(ع) را از پشت او خارج ساخت تا از آن ها برای ربوبیت خود و نبوت هر پیغمبری پیمان بگیرد، نخستین کسی که درباره پیغمبری او از انبیاء پیمان گرفت. محمد بن عبدالله (ع) بود.
سپس خدای عزو جل به آدم (ع) فرمود: بنگر تا چه می بینی؟
آدم (ع) به ذریه خود که چون موران بودند، نگریست. دید آسمان را پر کرده اند.
عرض کرد:
پروردگارا چه ذریه زیادی دارم؟! اینها را برای چه خلق فرموده ای و از پیمان گرفتنشان چه منظوری داری؟
خدای عز وجل فرمود تا مرا عبادت کنند و چیزی را شریک من نسازند. و به پیغمبرانم ایمان آوردند و از آنها پیروی کنند.
آدم(ع) عرض کرد: پروردگارا چرا بعضی از اینها را بزرگتر از بعضی می بیینم؟ و چرا برخی نور زیادی دارند و برخی کم نور و برخی بی نور هستند؟
خدای عز و جل فرمود: ایشان را اینگونه آفریدم تا در تمام حالات امتحانشان کنم.
آدم(ع) عرض کرد: پروردگارا اجازه می دهی سخنی بگویم ( سؤالی بکنم)؟
خدای عزو جل فرمود: سخن بگوی که روح تو از روح من است و طبیعّت بر خلاف هستی من است ( یعنی خلقت جسمانی و بدنت با عوارض و طبایعش بر خلاف عالم مجردات است)
آدم (ع) عرض کرد: ای کاش همه آنها را یکسان و یک اندازه می آفریدی که دارای یک طبیعت و یک خلقت می بودند! و رنگها و عمرهایشان یکنواخت بود و از لحاظ رزق و روزی برابر بودند تا برخی به برخی دیگر ستم نمی کردند و هیچگونه حسد و کینه و اختلاف در میانشان پیدا نمی شد!
خدای عز و جل فرمود: ای آدم به وسیله روح من سخن گفتی و به سستی طبیعّت، خود را به زحمت انداختی نسبت به چیزی که در آن علم نداری.
من خالق دانا و توانا هستم، بر اساس دانائیم خلقت آنها را مخالف یکدیگر ساختم و فرمانم در میان آنها به سبب مشیّتم جاری شود تا به سوی تدبیر و تقدیر من بگرایند. خلقت من دگرگونی نپذیرد همانا جن و انس را آفریدم تا عبادتم کنند و بهشت را برای کسی آفریدم که اطاعت و عبادتم کند و از پیغبرانم پیروی نماید و باک ندارم.
و دوزخ را برای کسی آفریدم که به من کافر شود و از پیغمبرانم متابعت نکند و باک ندارم.
و ترا و ذرّیه را آفریدم بدون اینکه احتیاجی به شما داشته باشم بلکه ترا و آنها را آفریدم تا آزمایشتان کنم که کدامین شما در زندگی و پیش از مردنتان نیکوکار تر هستید! از این جهت دنیا و آخرت و زندگی و مرگ اطاعت و معصیت و بهشت و دوزخ را آفریدم و در تقدیر و تدبیر خود اینگونه اراده کردم. به علم نافذی که نسبت به آنها دارم، میان صورتها و پیکرها در رنگها و عمرها و روزی ها و اطاعت و معصیتشان تفاوت و اختلاف انداختم. آنها را به، شقی و سعید، بینا و نابینا، کوتاه و بلند، خوش سیما و زشت، دانا و نادان، توانگر و مستمند فرمانبر و نافرمان، سالم و بیمار، زمین گیر و بی آفت تقسیم نمودم تا سالم به ناتندرست بنگرد و مرا به سبب عافیتش شکر گزارد و ناتندرست به سالم بنگرد و دعا کند و از من بخواهد که او را عافیت بخشم و بر بلای من صبر کند تا از عطای جزیل خود به او ثواب دهم، و توانگر به فقیر بنگرد و سپاس و شکر من به جای آورد و فقیر به توانگر بنگر و دعا کند و از من بخواهد.
و مؤمن به کافر بنگرد و بخاطر آنکه هدایتش کرده ام سپاسگزاری کند.
ازاین جهت آنها را آفریدم تا در خوشی و ناخوشی و عافیت و گرفتاری و عطا و مُنعم، آنها را آزمایش کنم.
منم خدای مالک توانا، من حق دارم همه آنچه را که مقدر کرده ام طبق تدبیر، مجری سازم و حق دارم آنچه را خواهم آنگونه که می خواهم تغییر دهم و بعضی از آنچه را موخر داشته ام مقدم دارم و برخی را که مقدم داشته ام مؤخر کنم.
منم خدایی که هر چه اراده کنم انجام دهم و از آنچه کنم باز خواست نشوم و من مخلوقم را از آنچه کنند بازخواست نمایم.» (3)
روایتی که مورد مطالعه قرار گرفت بطور بنیادی، این تفاوت ها را مورد بررسی قرار داده است و ثابت می کند که همواره باید تفاوت ها در میان انسانها وجود داشته باشد تا زندگی اجتماعی آنان بطور منظم تداوم یابد.
در جامعه، افراد غنی و افراد نیازمند باید وجود داشته باشند تا آن ها در تعامل اجتماعی و اقتصادی یکدیگر قرار گیرند و زندگی همه افراد بر اساس نیاز به یکدیگر جریان داشته باشد. تفاوت های فردی باید همواره در بین انسانها وجود داشته باشد؛ زیرا که تفاوت های فردی یکی از نیازهای اجتماعی انسانها می باشد اگر همه انسانها با هم برابر بودند و هیچ کس بر دیگری برتری نداشت، روحیه همکاری و معاضدت از بین انسانها رخت بر می بست و انسانها تمایل به اجتماعی بودن و اجتماعی زیستن را از دست می دادند؛ زیرا هیچ کس خود را به دیگری نیازمند احساس نمی کرد.
تفاوت های فردی در زمینه های مختلف در بین انسانها وجود دارد. از آن جمله تفاوت در زن و مرد بودن، تفاوت در چهره های انسان ها و تفاوت در هوش و عقل و تفاوت در شخصیت انسانها و تفاوت های اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و...
در ادامه این بحث، به بررسی برخی از این تفاوت ها خواهیم پرداخت.

تفاوت در ژن

مهم ترین و بنیادی ترین تفاوت های فردی بین انسان ها، تفاوت در ژن آنها می باشد. زندگی هر انسانی توسط یک سلول از پدر و سلولی دیگری از مادر پدید آمده است. بر روی کروموزوم های این سلول، ژن ها قرار گرفته اند.
ژن ها عامل انتقال ویژگی ها و خصوصیات جسمی مانند: رنگ مو، رنگ پوست، رنگ چشم و میزان قد و... و خصوصیات روانی از والدین به فرزندان می باشند.
وجود تفاوت های فردی بر اساس انتقال این خصوصیات است که به وسیله ژن ها صورت می گیرد. مکتب اسلام از دیرباز، تفاوت های ناشی از ژن را مورد بررسی قرار داده است.
بر اساس روایاتی که از ائمه معصومین(ع) به دست ما رسیده است وجود این تفاوت ها قابل بررسی می باشد.
پیامبر بزرگوار(ص) می فرمایند:
« ببین نطفه ات را در چه محلّی مستقّر می کنی ( از قانون وراثت غافل مشو) به راستی که عِرق تأثیر خود را باقی می گذارد.» (4)
پیامبر بزرگوار(ص) با تکیه بر علم ژنتیک به مردم هشدار می دهند که به وجود اختلالات در انسانها توجه داشته باشند و مطالعه کنند و ببینند با چه کسی ازدواج می کنند؛ زیرا اختلالات، به وسیله ژن به فرزندان منتقل می گردد.
اختلالات ممکن است از طریق پدر یا مادر و یا هر دو به فرزند منتقل گردد.
در روایتی که ارائه می گردد، انتقال اختلال روانی از طریق مادر به فرزند مد نظر قرار گرفته است.
محمد حنیفه فرزند مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) در جنگ جمل عملدار لشکر بود. امام (ع) به او فرمان حمله داد، محمد حنیفه از پیشروی باز ماند. امام بزرگوار(ع) خود را به او رسانده و فرمود:
« از ضربات دشمن نترس، حمله کن!»
محمد حنیفه قدری پیشروی کرد ولی باز متوقف شد. امام بزرگوار(ع) از ضعف فرزندش آزرده خاطر شده نزدیک آمد و با قبضه شمشیر به دوش او کوبید و فرمود: « این ترس و ضعف از عرق مادرت به ارث رسیده است.» (5)
در این روایت، نقش مادر در انتقال خصوصیات و ویژگی های جسمی و روانی از نظر علم ژنتیک بطور کامل مورد مطالعه قرار گرفته است. نیمی از کروموزوم های کودک از طریق مادر و نیمی از طریق پدر به کودک منتقل می گردد. بنابراین، ویژگیها و خصوصیات جسمی و روانی نیز که بر روی ژن های آن کروموزومها وجود دارند، به کودک منتقل می گردد.
در روایتی که ارائه گردید عارضه ترس که یک اختلال روانی است از مادر به فرزند منتقل گردیده است.
با مطالعه روایتی از پیامبر بزرگوار(ص) چگونگی انتقال یک اختلال را از والدین به فرزندان مورد بررسی قرار می دهیم:
« مردی از انصار با همسر خود به حضور پیامبر بزرگوار(ص) آمد و عرض کرد:
یا رسول الله، این زن، دختر عمو و همسر من است. زنی پاک و با عفت است. برای من فرزندی آورده است که چهره اش سیاه، لوله های بینی گشاده، موهایش مجعد، بینی اش پهن است، خلاصه طفلی با تمام مشخصات نژادی یک حبشی می باشد! نظیر چنین فرزندی در خانواده و اجدادی پدری و مادری من نیست.
پیامبر بزرگوار(ص) از زن سؤال کرد: چه می گویی؟!
زن قسم یاد کرد از موقعی که به همسری این مرد در آمده ام با هیچکس رابطه ای نداشته ام!
پیامبر بزرگوار(ص) مانند کسی که به فکر فرو می رود، سر به زیر انداخت و سپس سرش را بلند کرد و فرمود:
بین نطفه هر انسان تا آدم 99 عِرق وجود دارد که در ساختمان فرزند، همگی فعالیت دارند. وقتی نطفه ای در رحم قرار می گیرد، عِرق ها به جنبش در آمده و همه از خداوند درخواست دارند که فرزند شبیه آنها ساخته شود. این کودک غیر مشابه شما، از همان عِرق های دور دست است که در اجداد و اجداد اجدادت سابقه ندارد. کودکت را بگیر، او فرزند توست!(6)
زن عرض کرد: یا رسول الله، عقده مرا گشودی و ازغصه خلاصم کردی.»
با بررسی این روایت دو نتیجه ی ژنتیکی را می توان مورد مطالعه قرار داد:
الف- وجود اختلالات ژنتیکی که در این کودک ایجاد شده است بر اساس ازدواج های فامیلی بوده است؛ زیرا این زن و شوهر دختر عمو و پسر عموی هم می باشند.
در ازدواج های فامیلی اختلالات ژنتیکی ظاهر شدنش بسیار زیاد است.
دین اسلام از دیرباز، از ازدواج های فامیلی ممانعت کرده و زیانهای ناشی از این نوع ازدواج را همواره به مردم مسلمان گوشزد نموده است.
پیامبر بزرگوار(ص) در این زمینه می فرمایند:
« با خویشاوند نزدیک ازدواج مکنید؛ زیرا فرزندی ضعیف ( و معلول) به دنیا می آید.»(7)
این روایت مخاطره انگیز بودن ازدواج های فامیلی و آثار آن را بر روی کودک مورد بررسی قرار می دهد.
می دانیم که زندگی انسان از سلولی کوچک به نام سلول تخم آغاز می گردد. سلول تخم از بارور شدن اووم به وسیله اسپرماتوزوئید بوجود می آید. اووم سلول جنسی ماده است که در تخمدان زن ساخته می شود و اسپر ماتوزوئید، سلول جنسی نر است که در بیضه ها تولید می گردد.
اگر اسپرماتوزوئید و اووم با هم ترکیب شوند سلول تخم را بوجود می آورند. از تقسیم و تکثیر سلول تخم، تمام اندام های بدن ساخته می شود.
سلول تخم مانند هر سلول دیگر، شامل غشاء، سیتوپلاسم و هسته است. درون هسته سلول، مواد مختلف از جمله، کروموزمها قرار دارند که در حالت معمولی به صورت رشته هایی نامشخص هستند و با میکروسکپ معمولی دیده نمی شوند.
در روی کروموزوم، اجزایی به نام ژن وجود دارد. بر روی کروموزومهای هر سلول انسان حدود یک میلیون ژن وجود دارد. هر ژن دارای مکانی ویژه در کروموزوم خود است.
ژنها عامل ایجاد کننده صفات و خصوصیات ارثی هستند که از والدین به کودک منتقل می گردند و از یک نسل به نسل دیگر انتقال پیدا می کنند.
برای ایجاد یک صفت ارثی، حداقل دو ژن لازم است که یکی از پدر و دیگری از مادر به کودک می رسد.
اگر دو ژن روی یک جفت کروموزوم مشابه، نقاطی مشابه را اشغال کنند و در ایجاد یک صفت معین با هم همکاری داشته باشند، آن دو ژن را ژنهای همردیف گویند.
گاهی ژنی در تعیین صفتی بدون دخالت ژن متقابل و جفت خود عمل می کند و صفت خود را ظاهر می سازد.
ژنی را که اثرش نمایان می شود، ژن غالب یا بارز می گویند.
ژنی که اثر آن بروز نمی کند و نهفته باقی می ماند، ژن مغلوب یا نهفته نامیده می شود.
اگر دو ژن مغلوب در کنار هم قرار گیرند می توانند صفت خود را ظاهر سازند.
بنابراین یکی از خطراتی که زندگی همسران و در نتیجه فرزندان آنان را تهدید می کند، ازدواج های فامیلی می باشد.
خطر آفرین بودن ازدواج های فامیلی را می توان با ذکر مثال ساده علمی مورد بررسی قرار داد.
تصور کنید که دو نفر با هم ازدواج کرده اند که یکی از آنان دارای ژن معیوب و نهفته نابینایی می باشد.
در ازدواج این دو فرد، به دلیل اینکه ژن نابینایی تنها در یک فرد وجود دارد، آن ژن نمی تواند همردیف خود را باز یابد و در نتیجه ممکن است در این ازدواج آشکار نگردد.
اما این ژن معیوب در تمام فرزندان آنان به صورت نهفته انتقال می یابد.
فرزندان این دو نفرمرد و زن بزرگ می شوند و هر کدام جداگانه ازدواج می کنند و دارای فرزندانی می شوند.
توجه داشته باشید که این فرزندان با هم فامیل هستند ( مانند پسر عمو و دختر عمو یا پسر عمه و دختر دایی) و هر کدام حامل ژن معیوب نابینایی می باشند.
اگر هر کدام از این ها ازدواج فامیلی انجام دهند، به دلیل این که ژن معیوب نابینایی همردیف پیدا می کند، بر اساس علم وراثت، بدون تردید فرزندان آن ها نابینا خواهند گردید. آنها بی آنکه اطلاعاتی در این زمینه داشته باشند، صاحب فرزندی نابینا شده اند که توسط خودشان به فرزندشان منتقل شده است.
اگر در این مثال به جای نابینایی، هر عامل اختلال آفرین، مانند عقب ماندگی ذهنی و معلولیت های دیگر قرار دهیم، بدون تردید در ازدواج های فامیلی چهره خود را آشکار خواهد ساخت.
در ازدواج های فامیلی به دلیل هم ردیف شدن دو ژن نهفته معلول، سبب بروز آن خصوصیات در کودک می گردد در حالی که ژنهای نهفته معلول در ازدواج های غیر خویشاوند، امکان بارز شدنشان خیلی کمتر می شود.
ب- انسان ها دارای عِرق های متفاوتی هستند که به تعداد آنها به 99 می رسد. این عِرق ها در زمان انعقاد نطفه فعال می شوند و هر کدام از آن ها می خواهند خود را به جداره رحم برساند و جنین بر اساس آن عرق ساخته می شود.
یکی از تفاوت های فردی آشکار، تفاوت در چهره انسان ها می باشد. انسان ها در روی زمین با چهره های متفاوت زندگی می کنند، با اینکه وجود چهره ها در بین انسانها گوناگون است، اما دارای مشترکات و مشابهت هایی نیز می باشد. به طور مثال؛ وقتی در یک برنامه تلویزیونی چهره فردی را از ملیت مختلف مشاهده می کنیم که شبیه فردی است که در میحط زندگی ما بسر می برد. با اینکه این دو نفر از دو کشور و از دو ملّیت جداگانه ای هستند و هیچگونه رابطه خویشاوندی بین آنها وجود ندارد، اما تقریباً شبیه هم می باشند سؤالی در ذهن ما ایجاد می شود این است که؛ چه عاملی سبب می گردد این دو نفر که از دو ملیت متفاوت می باشند، این قدر به همدیگر شباهت داشته باشند؟!
جواب این سؤال را روایت فوق بیان می کند. انسان ها دارای 99 عرق هستند که از صلب حضرت آدم(ع) به افراد منتقل گردیده اند و شباهت افراد بر اساس همین عامل است.
این روایت می تواند منشأ مطالعه یکی از مسائل ژنتیکی مهمی باشد و توجه دانشمندان را در این زمینه برانگیزد.
روایت دیگری از پیامبر بزرگوار(ص) بیان گردیده است که به عرق های انسان ها به هنگام تشکیل نطفه ی اشاره می کند و ثابت می نماید که انسانها دارای عرق های مشابه می باشند که از حضرت آدم(ع) به انسانها انتقال یافته اند.
وجود این عرقها موجب می شوند که افراد با اینکه از ملیت های متفاوت می باشند اما با همدیگر دارای شباهتهای فراوانی گردند.
مولای بزرگوار، امام رضا(ع) از پدران بزرگوار خود روایت کرده است که پیامبر(ص) به مردی فرمود:
فلانی، فرزندی که نصیبت شده به چه کسی شباهت دارد؟
آن شخص عرض کرد: یا رسول الله فرزند یا شبیه مادر است و یا پدر!
پیامبر بزرگوار (ص) فرمودند:
این چنین مگوی، همانا هنگامی که نطفه در رحم قرار می گیرد، خداوند متعال تشابهی که میان مرد و زن باشد، تا آدم را جمع می کند و آن را شبیه کسی که می خواهد، می آفریند. نمی بینی که خدای سبحان می فرماید:
فِی أَیِّ صُورَةٍ مَا شَاءَ رَکَّبَکَ‌ (انفطار، آیه 8)
« ترا به هر صورت که خواست بیافرید و ترکیب کرد.» (8)
در این روایت وجود عرق های مشابه که از نسل های گذشته در تشکیل نطفه دخالت دارند، به خوبی قابل مطالعه است.
شباهت افراد به همدیگر بر اساس قوانین ژنتیک می باشد.
یکی دیگر از شباهت های ژنتیکی معروف، شباهت کودک به افراد فامیل نزدیک می باشد.
علت شبیه بودن کودک به افراد فامیل نزدیک، در روایتی از مولای بزرگوار، امام صادق(ع) قابل بررسی است.
آن بزرگوار می فرمایند:
« اگر آب مرد ( اسپرماتوزوئید) بر آب زن ( اووم) سبقت گرفت، فرزند شباهت به پدر و عموهایش پیدا می کند و اگر آب زن ( اووم) بر آب مرد ( اسپرماتوزوئید) غلبه کرد نوزاد شباهت به مادر و دایی های خود خواهد داشت.»(9)
این روایت وجود ژن های غالب و مغلوب را بر اساس قرار گرفتن حالت خاص اسپرماتوزوئید و اووم درکنار هم مورد مطالعه قرار می دهد. وجود شباهت کودک به هر کدام از والدین، بر اساس قرار گرفتن اسپرماتوزوئید و اووم می باشد.
این روایت نیز می تواند مورد تحقیق و مطالعه دانشمندان ژنتیک قرار گیرد.
روایت دیگری، پسر بودن یا دختر بودن نوزاد را به زبان بسیار ساده بر اساس علم ژنتیک بیان می دارد.
از پیامبر بزرگوار(ص) سؤال شد که انسان چگونه متولد می شود؟
آن بزرگوار فرمودند:
« آب مرد( اسپرماتوزوئید) سفید است و آب زن ( اووم) زرد است وقتی این دو (سلول) در رحم جمع شوند ( لقاح یابند) اگر منی مرد (اسپرماتوزوئید) بر منی زن ( اووم) غلبه کرد فرزند به خواست خداوند پسر خواهد بود و اگر منی زن (اووم) بر منی مرد ( اسپرماتوزوئید) غلبه کند فرزند به خواست خداوند دختر خواهد بود.»(10)
علم ژنتیک بر اساس یافته های علمی خود توانسته است پسر بودن یا دختر بودن جنین را مشخص کند که در چه حالت هایی ممکن است جنین، پسر یا دختر باشد. این روایت نیز به زبان ساده که افراد زمان پیامبر بزرگوار(ص) بتوانند علت پسر بودن یا دختر بودن فرزندان خود را بدانند، بیان گردیده است. این روایت نیز دارای نکات و مفاهیم عمیق تری می باشد که می تواند موضوع مطالعه و تحقیق دانشمندان علم ژنتیک واقع گردد.
این روایت همچنین وجود تفاوت های بنیادی بین زن و مرد را بیان می کند؛ زیرا زن و مرد بودن انسان ها بر اساس زمان لقاح آنان در رحم مادر است و از آن لحظه، تفاوت بین زن و مرد آغاز می شود این تفاوت منشأ بسیاری از تفاوت های فردی دیگری می باشد.
بررسی و مطالعه علم ژنتیک از زمان صدر اسلام تاکنون، این حقیقت را مورد تأیید قرار می دهد که ویژگیها و خصوصیات جسمی و روانی، بر اساس قوانین خاصی از والدین نزدیک و دور به کودک منتقل می گردد.
بر اساس روایات ارائه شده، می توان گفت که علم ژنتیک هنوز در آغاز راه قرار دارد و یافته های متعددی وجود دارد که باید بر اساس آزمایش ها و تجربیات علمی دانشمندان مطالعه و بررسی قرار گیرد. مطالعه آیات و روایات اسلامی در این زمینه می تواند یاری گر دانشمندان واقع گردد.

تفاوت های فردی بین زن و مرد

زن و مرد دارای تفاوت های ویژه جسمی و روانی و رفتاری می باشند، تفاوت های رفتاری بین زن و مرد دارای ویژگی های خاصی می باشد.
از دیدگاه روایات اسلامی نیز، تفاوت های رفتاری خاصی بین زن و مرد حاکم می باشد که مطالعه آنها می تواند در فهم این تفاوت ها ما را یاری رساند.
باید توجه داشت که اسلام به زن و مرد به دیده احترام نگریسته و مخصوصاً به زنان احترام خاصی قائل می باشد. اما به تفاوتهای بنیادی نیز که بین آنها وجود دارد اشاره کرده است.
در روایتی از مولای بزرگوار، امام صادق(ع) این موضوع مورد مطالعه قرار گرفته است. آن بزرگوار می فرمایند:
« به راستی که خداوند تبارک و تعالی انگیزه لذت جویی ( شهوت) را ده جزء قرار داده است که نُه جزئش در زنان و یک جزئش درمردان است و اگر خداوند به اندازه شهوت به زنان حیا نداده بود، به هر مردی نُه زن تعلق می گرفت.»(11)
یکی از تفاوت های بنیادی بین زن و مرد، وجود انگیزه ی لذت جویی و شهوت است که به دلایلی در زنها بیشتر است و وجود همین تفاوت، باعث به وجود آمدن تفاوت های فردی بنیادی بین زن و مرد شده است.
همچنان که در بحث انگیزه بیان گردید، انگیزه لذت و شهوت تنها شامل میل جنسی نمی شود بلکه میل جنسی بخش عمده ای از میل لذت جویی یا شهوت می باشد.
انگیزه لذت جویی و شهوت دارای انشعابات و تقسیم بندی های دیگری مانند، میل به غذا خوردن، نوشیدن و لباس پوشیدن و بطور کلی شامل هر آن چیزی است که انسان از داشتن و استفاده کردن آن لذت می برد.
بنابراین زن ها در تمام موارد فوق، دارای میل لذت جویی برتری نسبت به مردان می باشند و همین برتری است که باعث شده است آنان دارای ویژگی های رفتاری خاصی باشند.
بطور مثال، تمام زن ها از مصاحبت با کودکان و حضور در مجالس عروسی و...نسبت به مردان لذت بیشتری می برند. تمام زن ها از زیبائی های جهان و نیز از تزئین کردن مواد غذایی و لباس های رنگا رنگ و ...از مردها برتر هستند. این امر ناشی از افزون بودن میل لذت جویی در زنان می باشد.
زن ها یک تفاوت رفتاری مهمی نیز نسبت به مردها دارند و آن وجود حیا می باشد. خداوند متعال صفت با حیا بودن را در هر زنی به ودیعت نهاده است که پوششی برای میل لذت جویی و شهوت او باشد.
مولای بزرگوار، امام صادق(ع) می فرمایند:
« حیا ده جزء دارد، نه جزئش در زنان و یک جزئش در مردان است. چون دختر حیض شود یک جزء حیا از او برود و چون شوهر کند جزء دیگر برود و چون نطفه شوهر را در خود جای دهد، جزء دیگر حیا از او برود. و چون کودکش متولد شود، جزء دیگر حیا از او برود و پنج جزء برای او بماند. سپس اگر زنا دهد همه حیایش بریزد و اگر پارسا باشد برای او پنج حیا باقی بماند.»(12)
وجود حیا بیانگر یکی از تفاوت های فردی میان زنان می باشد. همانگونه که امام بزرگوار(ع) فرمودند وجود حیا در مراحل مختلف زندگی یک زن نقش سازنده و اساسی دارد و عدم آن می تواند دنیایی بدبختی برای زن به ارمغان بیاورد.
این روایت همچنین وجود تفاوت های فردی بین زن و مرد را بیان می کند؛ زیرا زن و مرد از وجود حیا یکسان برخوردار نیستند.
نباید تصور نمود چون مردان دارای یک جزء حیا می باشند، نسبت به زنان از حیای کمتری برخوردارند، باید توجه داشت که این قانون خلقت است که به هر گونه ای که خدای تعالی مقرر فرموده است، عمل می کند.
وجود تفاوت های فردی از لحاظ میل لذت و شهوت بین زنان و مردان از مباحث پیچیده شناخت انسان می باشد. خداوند متعال بر اساس مصلحتی، این انگیزه را در زنان نسبت به مردان برتری داده است؛ زیرا که آنان یاور مردان در زندگی زناشویی و امور مربوط به خانواده می باشند. بدین لحاظ کاملاً شایسته است که زنان از این خصیصه نسبت به مردان برخورداری بیشتری داشته باشند.
نقش زنان در تربیت کودکان، بسیار چشمگیرتر از مردان می باشد. آنان با محبت و عطوفت خاصی به تربیت کودکان و نظافت و بهداشت آنان می پردازند. وجود همین میل ذت بیش از حد آنان است که انگیزه چنین رفتاری را برای آنان امکان پذیر ساخته است.
آنها در رابطه با کودکان و تماس با آنان، لذت بیشتری را نسبت به مردان درخود احساس می کنند. بازی کردن دختر بچه ها با عروسک های دست ساز و مدرن، این حقیقت را ثابت می کند؛ زیرا دختران از همان زمانی که با محیط آشنا می شوند، انگیزه بسیار زیادی نسبت به بازی با عروسک در آنان مشاهده می شود و این موضوع دلیل بر افزون بودن میل لذت در آنان است.
علت برتری میل لذت در زنان، عوامل ناشناخته دیگری نیز می تواند داشته باشد که علم کنونی انسان هنوز نتوانسته است آنها را آشکار سازد.
اما باید دانست که خداوندمتعال همچنان که میل لذت را در زنان فزونی داده است، به همان میزان عامل بسیار مهم دیگری مانند حیا را در آنها بیشتر قرار داده است تا این عامل بتواند فزونی میل لذت و شهوت را در آنان تحت پوشش خود قرار دهد. به عبارت دیگر اگر عامل حیا در زنان به این حد نبود، این امر موجب از هم گسیختگی نظام اجتماعی انسانها می گشت و میل لذت و شهوت برتر زنان زندگی اجتماعی آنان را از هم می گسست.
بنابراین مصلحت زندگی اجتماعی انسانها ایجاد می کند که چنین قانون مدونی که خداوند متعال بر زندگی فردی و اجتماعی انسانها مقرر فرموده است، بر انسانها حاکم گردد تا آن ها بتوانند به نحو مسالمت آمیزی در کنار یکدیگر به زندگی شادی آفرین خود ادامه دهند.

تفاوتهای فردی از نظر عقل

یکی از مهمترین تفاوت هایی که بین انسانها حاکم می باشد، وجود عقل می باشد. بطوری که هیچ فردی را نمی توان یافت که عقلش با فرد دیگری یکسان باشد.
مولای بزرگوار، امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند:
« اگر مردم دنیا همه عاقل بودند. البته دنیا ویران می شد.»(13)
این روایت بطور تلویحی، وجود تفاوت های عقلی بین انسانها را مشخص می سازد و بیانگر آن است که عقل بطور یکسان بین انسانها توزیع شده است.
تفاوت های فردی از نظر هوش، یکی از بحث انگیزترین موضوعات روانشناسی می باشد.
دانشمندان روانشناس با ابداع تست های هوشی، توانسته اند این تفاوتها را مورد شناسایی قرار دهند.
در روایات اسلامی نیز از دیرباز، موضوع تفاوت های عقلی بین انسانها از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده است.
توزیع عقل در جامعه، از دیدگاه اسلام، به طور بنیادی مورد مطالعه قرارگرفته است.
از دیدگاه اسلام، والاترین و عاقل ترین مردم، پیامبران می باشند. هر پیامبری در عصر خود از عاقل ترین فرد آن جامعه محسوب شده است.
پیامبر بزرگوار(ص) می فرمایند:
« خداوند متعال هیچ پیغمبری را مبعوث نفرموده مگر آنکه دارای عقل کامل بوده است به طوری که عقل وی بر عقول جمیع امتش برتری داشته است.»(14)
این روایت به خوبی، برتر بودن عقل پیامبران را بر افراد جامعه خود بیان می دارد و ثابت می کند که پیامبران همواره از عقل والایی نسبت به افراد جامعه خویش برخوردار بوده اند.
روایت دیگری بطور تلویحی، والا بودن عقل پیامبران و نیز تفاوتهای فردی عقلی بین افراد جامعه را مورد بررسی قرار می دهد.
مولای بزرگوار، امام صادق(ع) در این روایت می فرمایند:
« هیچ گاه پیغمبر با مردم از عمق عقل خویش سخن نگفت بلکه می فرمود؛ ما پیامبران مأموریم که با مردم به اندازه عقل خودشان سخن بگوئیم.»(15)
این روایت دو نکته بسیار عمیقی را مورد بررسی قرار می دهد، ابتدا تفاوت های فردی از نظر عقل در جامعه را بررسی می کند، زیرا پیامبر بزرگوار(ص) مأمور بوده است با هر کس به اندازه عقلی که دارد با وی سخن بگوید. این موضوع بیانگر آن است که عقل در میان انسان ها متفاوت می باشد و دیگر دارای پیام بسیار مهمی است و آن اینکه، سخنان ارزنده آن بزرگواران به ظاهر بسیار ساده جلوه می کند در حالیکه در بطن آنها مفاهیم بسیار عمیق علمی نهفته است. آن بزرگواران بخاطر اینکه، عموم مردم سخنان ایشان را بفهمند اینگونه با زبان ساده و درعین حال علمی با آنان سخن گفته اند.
شاهد گفتار ما، روایاتی است که در این مجموعه بیان گردیده است. آنها به ظاهر بسیار ساده جلوه می نمایند. اما مفاهیم بسیار عمیقی در درون آنها وجود دارد که دانشمندان می توانند آن حقایق را در خلال گفته های آن بزرگوران مطالعه کنند.
روایت دیگری از پیامبران بزرگوار(ص) کامل بودن عقل آن حضرت را در میان تمام اعضای امتش به خوبی بیان می دارد.
مولای بزرگوار، امام صادق(ع) از پیامبر بزرگوار روایت می کند که فرمودند:
« وقتی خدا عقل را آفرید به او فرمود: به عقب برگرد پس او به عقب برگشت، بعد به او فرمود پیش آی، او پیش آمد. سپس فرمود:
مخلوقی نیافریده ام که نزد من محبوب تر ازتو باشد.
پس 99 جزء از آن را به محمد(ص) عطا کرد و یک جزء دیگرش را در میان همه بندگان تقسیم فرمود.» (16)
این روایت، برتر بودن عقل پیامبر بزرگوار(ص) را بطور بنیادی مورد بررسی قرار داده است و ثابت می کند که عقل آن حضرت همواره بر عقل تمام امت خویش برتری دارد و در روی زمین کسی را نمی توان یافت که عقلش بر عقل پیامبر بزرگوار (ص) برتری داشته باشد.
موضوع تفاوت های فردی از دیدگاه مکتب اسلام همواره بطور بنیادی مورد بررسی قرار گرفته است.
بطور مسلم افراد جامعه دارای عقل های متفاوتی هستند. چگونگی و علت این تفاوت ها در روایتی از مولای بزرگوار، امام صادق (ع) بصورت علمی مورد بررسی قرار گرفته است. که مطالعه آن می تواند ما را در شناخت عمیق تر این تفاوتها یاری رساند.
اسحاق بن عمار گوید: به حضور مولای بزرگوار، امام صادق(ع) رفتم. داستان خودم را در رابطه با ملاقات با مردم و گوناگون بودن سطح فکری آنها در پذیرش سخنم با آن حضرت در میان گذاشتم و عرض کردم:
گاهی نزد فردی می روم هنوز قسمتی از سخنانم تمام نشده، اوهمه سخن و مقصود مرا می فهمد.
با فرد دیگری سخن می گویم، وقتی سخنم را به او گفتم و سخنم پایان پذیرفت، او مقصودم را می فهمد و به من جواب می دهد.
ولی با فردی دیگر سخن می گویم، او مقصودم را درک نمی کند و می گوید دوباره بگو! علت این تفاوتها چیست؟
آن بزرگوار فرمودند:
آیا علتش را نمی دانی؟
عرض کردم: نه!
فرمودند:
« شخص اول که مقصود تر از قسمتی از گفتار تو می فهمد کسی است که در همان هنگامی که نطفه بوده، عقلش را نطفه اش در هم آمیخته است.
شخص دوم کسی است که عقلش در رحم مادرش به او ملحق شده است.
ولی شخص سوم که سخنت را نمی فهمد و می گوید، دوباره سخنت را بگو، کسی است که عقلش پس از بزرگ شدنش به او پیوسته است.»(17)
این روایت بسیار عالی، از نظر علمی و ژنتیکی، بطرز بسیار جالبی، علت تفاوت های عقلی را بین سه گروه از افراد جامعه مورد تحلیل قرار داده است. این روایت می تواند موضوع تحقیق دانشمندان ژنتیک و روانشناس باشد و علت بنیادی و ژنتیکی تفاوت های عقلی و هوشی را مورد شناسایی قرار دهد.
انسانها دارای بهره هوشی متفاوتی هستند. برخی از آنان دارای بهره هوشی بالا و بعضی در سطوح متوسط و عده ای دیگر از نظر بهره هوشی ضعیف می باشند.
مطالعه این موضوع در میان روانشناسان، بطور گسترده ای مطرح گشته است اما هیچکدام از آنان علت پدیدار شدن آن را به طور دقیق و علمی بیان ننموده اند.
روایتی که ارائه گردید می توان جوابگوی سؤال فوق باشد. امام بزرگوار(ع) در این روایت، علت اینکه چرا برخی از افراد با هوش تر از دیگران و بعضی متوسط و بعضی ضعیف می باشند، بطور دقیق بیان فرموده اند.
بر اساس کلام امام بزرگوار(ع) زمانی که عقل فردی با تشکیل نطفه او ایجاد شود، فرد دارای هوش و عقلی سرشار خواهد بود و زمانی که جنین در داخل رحم مادر است عقلش به او ملحق شود، او دارای عقلی متوسط خواهد بود و افرادی که عقلشان پس از تولد به او پیوسته شده باشند، نسبت به دیگر افراد جامعه دارای عقل ضعیف تری خواهند بود.
این روایت می تواند منشاء مطالعات بسیار گسترده ای در زمینه شناخت عقل و هوش انسانها باشد.

پی نوشت ها :

1. لَا یَزالَ النّاسُ بِخَیرٍ ما تَفاوَتُوا، فَإِذا استَووا هَلَکُوا ( حدیث تربیت، ج2، ص 165).
2. لَو عَقَلَ اهلَ الدُّنیا لَخَرَبَتِ الدُّنیا ( غررالحکم، ص603).
3. اصول کافی، ج3، ص 15-14-13.
4. اُنظُر فِی اَیِّ شیءٍ تَضَعَ وَلَدَکَ فاِنَّ العِرقَ دَساسٌ ( الحدیث، ج3، ص 359).
5. اَدرَکَکَ عِرقٌ مِن امَّکَ ( همان، ج3، ص 360).
6. اِنَّهُ لَیسَ مِن احَدٍ الابینَهُ وَ بینَ آدَمَ تسعَةُ وَ تِسعون عِرفاً کُلُّها تَضرِبُ فِی النَّسَبِ فَإِذا وَقَعَتِ النُّطفَةِ فی الرَّحِمی الضطَریت تِلکَ العروقَ تسأَل اللهَ الشَّبةَ فهذا مِن تِلکَ العُروقُ الّتی لَم تُدرِکها اجدادَکَ وَ لا اَجدادٌ اجدادِکَ، خَذ الیکَ ابنَک. ( الحدیث، ج3، ص 360).
7. لاتَنکِحُوا القرابَةَ القَربیَّة. فَانَّ الوَلَدَ یَخرُجُ ضاویاً ( پژوهشی در تعلیم و تربیت اسلامی، ص 188).
8. لا تَقُل هَکذا، اِنَّ النُّطفَةَ إذا استَقَرَّت فی الرَّحِمِ احضَرَها اللهُ کُلُّ نَسَبٍ بَینَها وَ بَینَ آدَمَ. اَما قرأتَ هِذِه الایه: فِی ایَّ صورَةٍ ما شاءَ رَکُبَکَ. ( پژوهشی در تعلیم و تربیت، ص 181).
9. إذا سَبَقَ ماءالرَّجُلِ ماء المَرئَة فالولَدُ یَشبَهُ اَباهُ وَ عَمومَتَهَ وَ اذا سَبَقَ ماء المَرئِهِ عَلی ماءَ الرَّجُلِ فهو یَشبَهُ امَّهَ و خئولَتَهُ ( پاسخ ما، ج1، ص 511).
10. ماءُ الرَّجُلِ اَبیضُ وَ ماءُ المَرئَةِ اَصفَرُ فَاذا اجتَمعا فَعَلا مَتی الرُّجُلِ علی منیّ المرئَةِ وَ لَذَت ذکَرا بِاذنِ اللهِ تَعالی وَ إذا عَلا مَتی المَرئَةِ وَلَدَ انثی باذن الله ( پاسخ ما، ج1، ص 510).
11. اِنَّ اللهَ تبارکَ وَ تَعالی جَعَل الشَهوةَ عشرةَ اجزاءِ، تسعةً مِنها فی النّساءِ وَ واحِدَةٍ فی الرِّحالِ وَ لَولا ما جَعَلَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِن اجزاءِ الحیاءِ عَلی قَدرِ اجزاءِ الشَّهوةِ لَکان لِکُلَّ رَجلٍ یَسعُ یسوةِ متَعلِّقاتٍ بِهِ

به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شعبه 2 روانشناسی و... و آدرس sina95.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 152
بازدید دیروز : 244
بازدید هفته : 152
بازدید ماه : 15205
بازدید کل : 1333810
تعداد مطالب : 2955
تعداد نظرات : 52
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


RSS

Powered By
loxblog.Com