عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : 30 / 8 / 1396
بازدید : 304
نویسنده : sharef zadeh

 

آدم خجالتی,ارتباط چشمي,ارتباط چشمی
لطفا به این مطلب رای دهید
 
[رای ها : 10 امتیاز : 4.4]

 

گاهی اوقات خجالتی بودن کار دست آدمها میدهد و بعضی وقتها هم کار را از ما دور میکند.
یک فرد هر چقدر هم کارا و با مهارت باشد در صورتی که نتواند به خوبی مهارتهایش را نمایش دهد با شکست مواجه میشود و در هر مصاحبه ای از استخدام شدن دور میشود.

عکس ادم خجالتی

آدم خجالتی,ارتباط چشمی,ارتباط چشمی

اگر آدم خجالتی و در جستجوی کاری هستید حتماً این مقاله را تا انتها دنبال کنید.

1- به روش مرسوم و متداول جامعه سلام و احوال پرسی کنیم.

2- هنگام صحبت با کارفرمایان به اعضاى بدن خودمان (دست، پا، نحوه صحبت و…) هیچ توجهى نکنیم و توجه خود را بر مطلبى که میگوییم متمرکز کنیم.

3- قبلاً مطالبی که میخواهیم با کارفرما در میان بگذاریم مرور کنیم و چند بار جلوی آینه آن را تمرین کنیم.

4- اگر هنگام مصاحبه دچار حمله عصبی شدیم نفس عمیق کشیده و سعی کنیم تمام عضلات خود را رها کنیم.

ارتباط چشمی موثر,ارتباط موثر,چگونه ادم خجالتی نباشم

5- دوست داریم کارفرما با ما چه برخوردی داشته باشد با او همانطور برخورد کنیم.

6- وقتمان رو طوری تنظیم کنیم که زودتر در محل مصاحبه حاضر شویم به این ترتیب از میزان اضطراب ما کاسته خواهد شد و با محیط تطبیق پیدا میکنید.

7- ارتباط چشمی در یک ارتباط موثر بسیار اهمیت دارد از این روی سعی کنیم با کارفرما ارتباط چشمی برقرار کنیم البته این به آن مفهوم نیست که به او زل بزنیم اما نگاه نکردن به او تصور نادرستی در او ایجاد خواهد کرد.


تاریخ : 28 / 8 / 1396
بازدید : 264
نویسنده : sharef zadeh

 

 مفاهیم رازآلود داستان پینوکیو، شیطان پرستی، پینوکیو و فراماسونری، مفاهیم پنهان پینوکیو

 

 

 “پینوکیو ٬یکی از آثار کلاسیک کمپانی دیزنی ٬ در سال ۱۹۴۰ اجازه ی پخش یافت و هنوز هم مورد توجه کودکان و بزرگسالان بسیاری در سراسر جهان قرار دارد . با این حال ٬ داستان این عروسک چوبی خیمه شب بازی در بر دارنده ی یک تمثیل عمیق معنوی بر مبنای آموزه های سری می باشد که به ندرت در باره ی آن صحبت شده است . در این مقاله ٬ به منشاء این داستان و لایه های پنهان آن خواهیم پرداخت.

 

آیا باور میکنید پینوکیو یکی از عمیق ترین فیلمهائی ست که تاکنون دیده اید؟ آیا این داستان کنایه ای از عالم روحانى و جوامع مدرن بود؟ آیا شما متوجه اشاراتی شده اید که به اسرار مکتوم رهنمون می شد؟

دیگر نیازی به گفتن ندارد که امروزه این فیلم در فرهنگ عامه دارای  چه جایگاه ویژه ای است . اصلاً :

- چند درصد از مردم این فیلم را ندیده اند؟

-از طرف دیگر ٬ چند درصد از مردم از مفاهیم پنهان در این داستان اطلاع دارند؟

در پس داستان یک عروسک خیمه شب بازی که سعی می کند پسر خوبی باشد٬ یک تمثیل عمیق معنوی نهفته  که ریشه در مکاتب سری علوم ماورائی دارد. از دید یک تازه وارد٬ این داستان کودکانه درباره ی “خوب بودن” ٬ که پر از درسهائی از قبیل “دروغ نگفتن” است ٬ به نیاز بشر برای کسب خرد و روشن ضمیری اشاره دارد . فضای بی رحم داستان پینوکیو٬ یک منظره ی ترسناک و ظالمانه از دنیای مدرن ما را نمایش داده و شاید راه فرار از دام ها وخطرات آن را تبیین می کند . با توجه به پیشینه ی نویسنده ی این داستان و مراجعه به منابع  کتب ادبی می توان به مفهوم اسرار آمیز پنهان در ماجراهای پینوکیو پی برد.

 

منشاء داستان پینوکیو

 


کارلو لورنزینی مشهور به کارلو کولودی که معروفترین اثرش همین داستان پینوکیو است!

داستان پینوکیو در ابتدا توسط کارلو لورنزینی (با نام ادبی کارلو کولودی)٬ بین سالهای ۱۸۸۱ و ۱۸۸۳ در ایتالیا نوشته شد . لورنزینی کار نویسندگی را با نوشتن طنزهای سیاسی برای روزنامه آغاز کرد (روزنامه های Il Lampione و Il Fanfulla ). در سال ۱۸۷۵ ٬ او وارد دنیای ادبیات کودک شد و از این راه برای انتقال عقاید سیاسی خود بهره جست . بعنوان مثال سری داستانهای “Giannettino” غالبا به وحدت ایتالیا اشاره دارد.

 لورنزینی بسیار علاقه مند بود که از یک کاراکتر مهربان و دوست داشتنی  و در عین حال متقلب وگستاخ برای بیان اعتقادات خود بصورت تمثیل وار استفاده کند. در سال ۱۸۸۰ او شروع به نوشتن Storia di un burattino (=داستان یک عروسک خیمه شب بازی) کرد که بعدا به ماجراهای پینوکیو شهرت یافت . این داستان بصورت هفتگی در روزنامه ی  Il Giornale dei Bambin (اولین روزنامه ی مخصوص کودکان در ایتالیا) چاپ می شد.

ماجراهای پینوکیو٬ یک داستان تخیلی است که ماجراهای یک عروسک خیمه شب بازی لجباز و کله شق را در مسیر تبدیل شدن به یک پسر واقعی بیان می کند . این داستان در سال ۱۸۸۳ به چاپ رسید.

آثار لورنزینی تنها سیاسی نبودند . نوشته های او ٬ بخصوص ماجراهای پینوکیو٬  شامل جنبه های متافیزیکی نیزهست که غالبا از دید خوانندگان پنهان می ماند .  واقعیت مهمی که باید به آن توجه ویژه داشت این است که عمق آثار لورنزینی از آنجا روشن می شود که بدانیم او یک فراماسون فعال بوده. درمقاله ای با نام Pinocchio, mio Fratello (=پینوکیو٬ برادر من) ٬ یک فراماسون ایتالیائی به نام جیووانی مالولتی (Giovanni Malevolti) پیشینه ی ماسونی لورنزینی را چنین شرح می دهد:

 “ورود کارلو کولودی به فراماسونری ٬ بااینکه در هیچ سند رسمی ثبت نشده ٬ از سوی همگان موضوعی پذیرفته شده و قابل استناد است . آلدو ملا٬ یک غیر فراماسون است که عموما به عنوان تاریخ نگار رسمی فراماسونری شناخته می شود . وی با اطمینان ورود این نویسنده به تشکیلات ماسونی را تائید می کند . علاوه بر این ٬ وقایع زندگی کولودی نیز بر این فرضیه صحه می گذارد: از جمله ی این اتفاقات٬ تاسیس یک روزنامه با نام  “ Il Lampione” (=دیدگاه) در سال ۱۸۴۸ بود که توسط خود لورنزینی چنین توصیف گردید:روشنی بخش کسانیست که در تاریکیها سرگردان هستند؛ وی همچنین خود را بعنوان مرید دو آتشه ی ماتزینی که یک فراماسون برجسته ی ایتالیائی و نیز یک انقلابی بود ٬ معرفی می کرد.

نام کولودی را می توان در سندی که توسط گرند لژ تمام انگلستان منتشر شده و در آن لیستی از فراماسونهای مشهور گردآوری گردیده ٬ مشاهده کرد.

مالولتی ادامه می دهد:

 “دو راه برای خواندن داستانماجراهای پینوکیو وجود دارد . راه اول ٬ که من آن را خواندن عوامانه می نامم ٬ این است که خواننده که به احتمال قوی یک کودک است ٬ راجع به زندگی ناگوار یک عروسک خیمه شب بازی چیزهائی می آموزد . اما راه دوم٬ خواندن داستان از نقطه نظر ماسونی بوده که نماد گرائی عمیق آن مکمل روایت ساده و خطی وقایع است

لورنزینی داستان پینوکیو را در ادامه ی مسیر عقاید کهن مذکور در متون سری نوشت : یک داستان ساده که مورد توجه توده ی مردم قرار می گیرد و مفاهیم پنهان خود را تنها برای کسانی که در جریان هستندفاش می کند .

 

تحلیل فیلم

 


 

در این مقاله انیمیشن پیونکیو ساخته ی والت دیزنی مورد بررسی قرار گرفته تفاوت های بسیاری میان کتاب کولودی و فیلم کمپانی دیزنی وجود دارد . در فیلم ٬ مسیر داستان ساده تر شده و پینوکیو تبدیل به شخصیتی ساده ٬ خوش گذران و بی خیال می شود در صورتی که در کتاب اصلی کاراکتری خودسر ٬ ناسپاس و کله شق دارد . با این حال ٬ تمام عناصر اصلی در فیلم حضور دارند و پیام نهفته در کتاب دست نخورده باقی مانده است . ضمن این که این انیمیشن با انیمیشنهای پینوکیو ی دیگر کمپانیها و مورد نمایش در آمده توسط صدا و سیمای ایران تفاوت چندانی ندارد .

 

پیدایش پینوکیو

 


فیلم با ژپتو آغاز می شود ٬ یک نجار و عروسک ساز ایتالیائی که در حال تراشیدن یک قطعه چوب برای ساختن یک عروسک خیمه شب بازی است . او این عروسک را به شکل یک انسان می سازد ولی عروسک موجودی بی جان است . ژپتو به نوعی نماد خالق(“Demiurge”) افلاطون و دیگر فلاسفه است. “Demiurge” واژه ای یونانی بوده و به معنای سازنده٬ صنعتگر و یا استادکار می باشد . به بیان فلسفی٬ خالق یا سازنده “ خدای کوچکتر” جهان مادی است ؛ او کسی است که موجودات ناکامل را که تسلیم دامها و حیله های دنیای مادی می شوند ٬ خلق می کند . خانه ی ژپتو پر از ساعتهائیست که خود او آنها را ساخته . همانطور که می دانید ٬ ساعت وسیله ی سنجش زمان ٬ یعنی یکی از بزرگترین محدودیت های جهان مادی ما است .

“خارج از عالم روحانی که به خالق یا موجود فناناپذیر منحصر است ٬ ما بخاطر خلق وجود فیزیکی خود٬ نسبت به کسی که ما را خلق کرده مسئول بوده و می بایست برای ایجاد ارتباط با او رنجهائی را متحمل شویم  ” منلی پی هال٬ آموزه های سری تمام اعصار

ژپتو یک عروسک خیمه شب بازی ساخت و سپس متوجه شد که به کمک “خدای بزرگتر” نیاز دارد تا بارقه ی الهی مورد نیاز برای تبدیل شدن عروسک به یک “پسر واقعی” را به پینوکیو اعطا کند . به بیان رمزی ٬ پسر واقعی نماد انسان روشن ضمیر می باشد . خوب ٬ حالا او چه می کند؟  “او روبروی یک ستاره زانو زده و دعا می کند”. او از خدای بزرگتر (معمار بزرگ ماسونها) می خواهد تا با نیروی الهی خود در جسم بی جان پینوکیو روح بدمد.

آیا این ستاره همان صبح ٬ ستاره ی مقدس فراماسونریست؟

نکته ی جالب توجه اینجاست که سالها بعد و در سال ۲۰۰۹ در انیمیشن ۹ که با همکاری تیم برتون ساخته شد ، شخصیت مشابه ژپتو نه با دعا بلکه با استفاده از روشهایی کابالیستی به تعدادی عروسک جان میبخشد ، البته انیمیشن ۹ نه در این مورد و نه درموارد دیگر به هیچ عنوان دست به بیان مفاهیم بصورت نمادین نمیزند .

 “پری آبی” که ما او را با نام فرشته ی مو آبی میشناسیم٬ نماینده ی خداست و به زمین می آید تا به پینوکیو فهم کیهانی و یا از منظر عرفا “عقل” را اعطا نماید.

این عقیده مورد پذیرش عرفای مسیحی است که رستگاری بشریت با نزول عقل امکان پذیر است. عقل که والاترین وجود روحانی مافوق خالق بوده و قابلیت ورود به سرشت انسان را دارد٬ ابدیت آگاهانه را به موجودات خلق شده توسط خالق اعطا می کند. “همان منبع

پری افسونگر  نعمت حیات و اختیار  (دقیقاً همانند یک انسان) را به پینوکیو اعطا می کند . حالا با وجود اینکه او زنده است ولی هنوز یک “پسر واقعی” نیست . مکاتب سری می آموزند که زندگی تنها پس از روشنیدگی آغاز می شود . هر چیزی غیر از این ٬ بجز فرسایش تدریجی نیست . زمانیکه پینوکیو می پرسد “آیا من یک پسر واقعی هستم؟ پری پاسخ می دهد نه پینوکیو٬ اینکه آرزوی ژپتو بطور کامل درباره ی تو محقق شود کاملا به خودت بستگی دارد . ثابت کن که شجاع٬ راستگو و متواضع هستی؛ در اینصورت ٬ روزی تو یک پسر واقعی خواهی شد.

موضوع اعتماد به نفس و تزکیه ی نفس نه از ادیان الهی بلکه قویا از آموزه های شبه عرفانی و ماسونی الهام گرفته شده است: رستگاری روح چیزیست که از خویشتنداری ٬ خودآگاهی و قدرت اراده ی بسیار قوی حاصل می شود . ماسونها بطور نمادین٬ این فرایند را به زبری اولیه و تکامل نهائی سنگ صیقل داده شده تشبیه می کنند.

 “ در تفکر فراماسونری٬ یک سنگ زبر استعاره از اولویت یک فراماسون ناآگاه برای یافتن روشنی است. یک سنگ صیقلی نماد فراماسونیست که با استفاده از آموزه های ماسونی٬ برای رسیدن به یک زندگی شرافتمندانه تلاش می کند وتمام کوشش خود را برای کسب روشنی انجام می دهد . در مرتبه ی “همکار صنعتگر” ما شاهد استفاده از سنگهای زبر و صیقل یافته هستیم . درسی که باید آموخته شود این است که بوسیله ی آموزش و کسب آگاهی٬  شخص می تواند به وجود روحانی و معنوی خود دست یابد. همانند انسان ٬ هر سنگ زبر در ابتدا موجودی ناکامل است . با آموزش٬ جلب محبت و عشق برادرانه٬ انسان می تواند سنگ وجودی خود را به شکلی  در آورد که مطابق نمونه ی مجازی آزموده شده و در حدود مرزهای خویش که موهبتی از جانب خالق است محدود شده باشد.” لژ تعلیمات ماسونی

به همین صورت که ماسونها فرایند روشنیدگی را با تبدیل یک سنگ زبر به سنگی صاف نشان می دهند٬ پینوکیو سفر خود را از تکه چوبی بی شکل آغاز و بسوی هموار کردن وجود خود گام بر می دارد تا در نهایت به یک پسر واقعی تبدیل شود. هر چند که هیچ چیز او را خراب نمیکند. یک فرایند کیمیا گونه ی درونی  برای  اینکه او سزاوار روشنیدگی شود مورد نیاز است. او باید وارد زندگی شده٬ با وسوسه های آن مبارزه کند و با استفاده از وجدان و ضمیر خود (که بصورت جیمینی جیرجیرک تجسم یافته) راه درست را انتخاب نماید.قدم اول این است که او باید به مدرسه برود(نماد آگاهی). پس از آن٬ وسوسه های زندگی به سرعت بر سر راه پینوکیو قرار می گیرند.

 

وسوسه ی شهرت و ثروت

 


 

در مسیر مدرسه ٬ پینوکیو به روباه مکار و گربه بر می خورد که او را تحت عنوان “راهنمائی به سوی مسیر ساده ی موفقیت” فریب می دهند . علیرغم هشدارهای وجدان خود٬ این عروسک خیمه شب بازی اغوا شده و در نهایت توسط آنها به استرومبلی که صاحب یک خیمه شب بازی دوره گرد بود٬ فروخته می شود.

پینوکیو در خلال اجرای نمایش٬ با جوانب مثبت این “راه آسان” که عبارت بودند از شهرت٬ ثروت و حتی عروسک های زن زیبا آشنا می شود.

ولی پینوکیو به زودی متوجه هزینه ی سنگین این موفقیت ظاهری می گردد: او دیگر نمی تواند پدر (خالق) خود را ببیند٬ پولی که او بدست می آورد تنها استرومبلی  که “گرداننده” ی اوست را ثروتمند می سازد٬ و در نهایت سرنوشتی که پس از کهنه شدن در انتظارش است را مشاهده می کند.

این یک تصویر ترسناک از عقبت ستارگان مشهور نیست؟ اساساً او چیزی بیشتر از یک عروسک خیمه شب بازی نیست . پس از مشاهده ی ماهیت حقیقی این “راه سهل الوصول”٬ پینوکیو متوجه موقعیت ناراحت کننده ی خود می شود.او به لطف گرداننده ی ظالم خود ٬مانند یک حیوان در قفس زندگی می کند.او با فروش روح خود فریب خورده بود.

پس از آن پینوکیو به وجدان و ضمیر آگاه خود باز می گردد(جیمینی جیرجیرک و در یک نسخه دیگر جوجه اردکی به نام جینا) و سعی می کند از آنجا فرار کند. با این حال تمام وجدانهای خوب دنیا هم نمی توانند او را نجات دهند؛ جیرجیرک نمی تواند قفل را باز کند. چیزی بجز مداخله یک نیروی الهی قادر به نجات او نیست. ولی تا زمانیکه او با پری (پیام آور الهی) و مهم تر از آن با خودش صادق نباشد٬ این کار امکان پذیر نمی باشد.

 در نسخه ی به نمایش درآمده توسط تلوزیون ایران روباه و گربه م پینوکیو را ترغیب به کاشت یک سکه برای رویاندن درخت سکه میکنند که پیامی مشابه بهمراه دارد .

 

وسوسه ی لذت های مادی

 


پس از آنکه پینوکیو به راه درست باز می گردد٬ روباه مکار بار دیگر او را برای رفتن به “جزیره ی خوشی “ فریب می دهد؛جائیکه در آن هیچ مدرسه (آگاهی) و قانونی (اخلاق) وجود ندارد. در آنجا بچه ها می توانند بخورند٬ بیاشامند٬ سیگار بکشند٬ بجنگند و هر آنچه را که می خواهند نابود کنند:همه ی اینها زیر نظر درشکه چی انجام می گیرد.

جزیره ی خوشی یا همان شهربازی استعاره از “زندگی مادی” است که مشخصه های اصلی آن جهل٬ تلاش برای بهره بردن از لذتهای آنی و ارضای پست ترین تمایلات نفسانی زودگذر است. درشکه چی با علم به این موضوع که این بهترین روش به بردگی کشیدن کودکان است آنها را به این شیوه زندگی ترغیب می کند.پسر بچه هائی که در این سبک زندگی غیرعاقلانه افراط می کنند به الاغ تبدیل شده و تحت استثمار درشکه چی برای کار در معدن قرار می گیرند. این یک تصویر ترسناک دیگر از توده ی جاهل مردم است. در دنیا واقعی هم انسان با تحت تاثیر روشهای کنترل ذهن قرار گرفتن برده ی نفس خود میگردد!

خود پینوکیو هم پس از مدتی به یک الاغ تغییر شکل می یابد. به بیان رمزی٬ او به هویت مادی خود که به شکل این حیوان لجوج تجسم یافته٬ نزدیک تر است.این قسمت از داستان به ماجرای ”مسخ شدگان” یا “الاغ طلائی” نوشته ی آپولیوس اشاره دارد؛ یک اثر کلاسیک که در مکاتب سری همچون فراماسونری آموزش داده می شود.

مسخ شدگان داستان زندگی شخصی به نام لوسیوس را روایت می کند که به طلسم ها و اوراد جادوگری بسیار علاقه مند است و ناگهان به سودای انجام یک طلسم مادی، کالبد انسانی خویش را از دست داده و به یک الاغ تبدیل می شود.این حادثه منجر به ماجراهائی طولانی و دشوار شده و در نهایت الهه ی زراعت و فراوانی ٬ایزیس٬ او را به کالبد انسانی خویش برمی‌گرداند. داستان مسخ شدگان٬ از نظر خط کلی داستان٬ کنایه های معنوی و شکل ورود به اسرار با ماجرای پینوکیو مشابهت بسیار دارد.

پینوکیو٬ بار دیگر به خود می آید و از زندان زندگی پست مادی یا همان جزیره ی خوشی فرار می کند.

 

آغاز مسیر تعالی

 


پینوکیو به خانه باز گشته تا به پدرش ملحق شود ولی بمحض ورود٬ با خانه ی خالی مواجه می گردد.سپس متوجه می شود که یک نهنگ بزرگ ژپتو را بلعیده است. این عروسک خیمه شب بازی به درون آب پریده و برای یافتن سازنده ی خود وارد دهان نهنگ می شود . این ورود نهائی اوست ؛ جائیکه او باید از تاریکی یک زندگی ناآگاهانه (بطور نمادین شکم وال) بسوی کسب نور معنوی بگریزد.

در اینجا٬ کارلو کولودی به شدت از داستان کلاسیک یونس نبی که در کتب دینی مسیحی ٬ اسلامی و یهودی نیز آمده٬  الهام گرفته است. می توان شرح این داستان را در آموزه های سری (و نه کتب معتبر دینی) چنین یافت:

 “یونس شخصیت اصلی  “داستان یونس است. او کسی است که از جانب خدا ماموریت یافت تا به شهر نینوا رفته و رسالت خود را ابلاغ کند. اما یونس سرپیچی کرد و برای فرار از پیشگاه خداوند به سمت یافا (شهری در فلسطین اشغالی) گریخت. پس از آن به مقصد شهر ترشیش سوار یک کشتی شد. در همین زمان یک طوفان بزرگ رخ داد و ملوانان با اطلاع از اینکه این یک طوفان عادی نیست(حاصل خشم خدایان است) ٬ با قرعه کشی تصمیم گرفتند که یونس باید قربانی شود. یونس نیز این تصمیم را پذیرفته و اظهار می کند در صورت انداختن وی به دریا٬ طوفان تمام خواهد شد. ملوانان تلاش می کنند تا کشتی را به ساحل برسانند ولی ناامیدی از انجام این کار موجب می شود که در نهایت او را به دریا پرتاب کنند. در این هنگام دریا آرام گرفت و یونس به طرز معجزه آسائی توسط یک ماهی بزرگ که از جانب خدا آماده شده بود٬ بلعیده شده و نجات می یابد. او سه روز و سه شب در شکم ماهی محبوس بود.(فصل اول- بخش ۱۷) در فصل دوم آمده است که یونس در شکم ماهی بخاطر این مصیبت به درگاه خدا دعا کرد ومتعهد شد تاشکرگزار بوده و به وعده ی خود با خدا عمل کند.سپس خدا به ماهی فرمان داد تا یونس را از شکم خود خارج نماید

یونس پس از بازگشت معنوی.

منلی پی هال درمورد معنای رمزی ماجرای یونس و نهنگ چنین می گوید:

 “زمانیکه بعنوان نمادین از شیطان استفاده می شود٬ ماهی کنایه از زمین (ماهیت پست آدمی) و آرامگاه(مدفن اسرار) است.بنابراین٬ همانطور که مسیح سه روز در گور مدفون بود٬ یونس نیز سه روز در شکم ماهی بزرگ محبوس شد. امروزه٬ بسیاری از پدران مقدس در کلیساها بر این باورند که والی که یونس را بلعید نماد خدای پدر است که وقتی پیامبر ناامید به دریا پرتاب می شد٬ او را درون وجود خود پذیرفت تا به مکانی امن برساند.داستان یونس در حقیقت اسطوره ی ورود به اسرار بوده و ماهی بزرگنمادی از تاریکی جهلیست که انسان را آنزمان که از کشتی به دریا (زندگی) پرتاب می شود(به دنیا می آید)٬ در بر گرفته است. منلی پی هال٬ آموزه های سری تمام اعصار

یونس به فرمان خدا از دهان نهنگ بیرون می آید.

پینوکیو از میان سختی های ورود عبور کرد و از تاریکی های جهالت بیرون آمد. او همانند عیسی مسیح٬ رستاخیزی را از درون آرامگاه خود تجربه نمود. اکنون او یک “پسر واقعی” است؛ یک انسان روشن ضمیر که موانع زندگی مادی را برای پذیرش ماهیت والاتر خویش ٬ درهم شکست. جیمینی جیرجیرک نیز یک مدال طلا از پری هدیه می گیرد که بیانگر موفقیت فرایند کیمیائی تبدیل ضمیر هوشیار پینوکیو از یک فلز بی ارزش به طلاست. “کار بزرگ کیمیا” به انجام رسیده. حالا چه کاری باقی می ماند؟ البته نواختن آکاردئون و یک جشن حسابی!!

 

سخن پایانی

 


 

اگر از منظر یک شاگرد ورود یافته نگاه کنیم٬ داستان پینوکیو را بجای یک سری ماجراهای اتفاقی٬ بصورت تمثیلی بسیار عمیق و نمادین خواهیم دید.جرئیاتی در فیلم که به نظر بی اهمیت می رسند٬ ناگهان حقیقتی مرموز را آشکار کرده و یا حداقل جوامع بی رحم  امروزی را نشان می دهند.نویسنده ی داستان٬ کارلو کولودی٬  با الهاماتی که از داستانهائی نظیر مسخ شدگان و یا داستان یونس و نهنگ گرفته است٬ سعی کرده تا داستانی امروزی درباره ی ورود به سازمان ٬که مهمترین جنبه ی زندگی ماسونها را تشکیل می دهد٬ بنویسد. ضمن این که انتخاب این داستان بعنوان دومین فیلم انیمیشن ساخته شده توسط والت دیزنی مطالب بسیاری را در مورد آن روشن می کند . بسیاری از جزئیات نمادینی که در فیلم گنجانده شده٬ نشانگر درک بالای آنها از مفاهیم سری کتاب کولودی است. با در نظر گرفتن تیراژ بالای پینوکیو و موفقیت جهانی نمایش ‌آن می توان گفت که همه ی مردم جهان شاهد راهی بسوی روشنیدگی بوده اند ولی تنها تعداد اندکی از آنان این مسأله را کاملا درک کرده اند.

با کنار هم قرار دادن این مقاله و دیگر مقاله های این سایت٬ می توان به این جمعبندی رسید که داستان پینوکیو نمونه ای از جنبه ی صحیح تر و انسانی تر آموزه های سری است زیرا تلاش برای رسیدن به مرحله ی بالاتری از معنویت با تکیه بر تزکیه نفس٬ زمینه ی مشترک تمام ادیان الهی هم می باشد.

 پینوکیو همچنان یک نمونه ی ماسونی باقی مانده و نشانگر پیشینه ی فلسفی کسانیست که گردانندگان اصلی  رسانه های جمعی هستند.

 

تاریخ : 28 / 8 / 1396
بازدید : 177
نویسنده : sharef zadeh

 

قربانی کردن انسان ها در آیین کثیف شیطان پرستی، عکس قربانی کردن انسان ها در آیین کثیف شیطان پرستی، شیطان پرستی، فیلم قربانی کردن انسانها

 

 

مقاله قربانی انسان در آئین راز آلود شیطان پرستی 

[تصویر: snake.JPG]

 

مسئله‌ای که صحبت هر روز نیست. مسئله‌ای که بسیاری نه قادر به تصور آنند، نه قادر به درک آن و نه قادر به قبول وجود و ابعاد آن. اما متاسفانه این یک واقعیت است. واقعیتی تاریخی که تا به امروز ادامه دارد. واقعیتی که به نظر می‌رسد نه تنها از شدت آن کاسته نشده، بلکه سیر صعودی عظیمی به خود گرفته و در دنیای مدرن در مقیاس‏هایی بسیار بزرگتر انجام می‌شود.

طبق گزارش رسمی اف.بی.آی در سال 2000، 876213 شخص در آمریکا "مفقود" شدند. 750000 نفر ایشان کودک بودند.

در عین حال، امروزه از مقدار گزارش و بحث درباره این سرطان کاسته شده، و این عمیقا به دلیل سیطره هر چه بیشتر عوامل پشت این اعمال شیطانی، بر وسایل ارتباطی است. آسانترین راه کنترل ذهن، کنترل ورودیها است. اگر کسی موفق به کنترل عمده ورودی‌های اطلاعاتی یک شخص شود، عمده خروجی‌های اطلاعاتی وی، یعنی ذهن، تفکر و مرزهای تحلیل وی را در دست گرفته.

حقیقت این است که فرقه‌های رازآلود و مناسک پر رمز و رازشان هنوز وجود دارند، به قدرتمندی گذشته باستانی‌شان. در دنیایی که عوام و آنها که آقایان آنها را بنا به تفکر کمّی خود "توده" می‌نامند، همگی با شیفتگی و با سرعت به سوی سراشیبی‌ای به نام "تمدن مدرن" پیش می‌روند، در دنیایی که توده‌ها تشویق می‌شوند به مادی‌بینی همه چیز، بریدن از یکدیگر، ذوب شدن در فردگرایی، خودبینی و سود شخصی، بریدن از دین و خداوند خیرالحافظین، مسخره کردن باستانیان و "خرافات"شان و بی‌معنی دیدن هر چه آقایان برچسب خرافات و افسانه و اسطوره به آن بزنند، در همین عصر، رهبران دنیا، قدرتمندترین و ثروتمندترین اشخاص دنیای به اصطلاح مدرن ما، تا خرخره در مناسک عجیب و غریب رازآلود و آنچه می توان "خرافات" نامید، غوطه‌ورند. چه توضیحی دارید برای مراسم‏های سحر و جادویی که آقای جک پارسونز مخترع سوخت جامد موشک و یکی از مهم‏ترین پایه‌گذاران ناسا، هر شب در خانه‏اش به همراهی دانشمندان پروژه منهتن برپا می‌کرد؟ چه توضیحی دارید برای احضار خدای باستانی "اسطوره‌ای" نیم‌بز نیم‌انسان "پن" که آقای پارسونز می‌گفت قبل از هر آزمایش موشک با جادو احضار می‌کند؟ چه توضیحی دارید برای حضور حضرت آقایی که پلوتونیوم را به دنیا هدیه داد در بوهمین گروو و مناسک غریب مهمترین سردمداران دنیا که هر تابستان در آنجا به دور مجسمه عظیم سنگی یک جغد می‌رقصند و کارها می‌کنند. جغدی که از بین این همه نام، او را همان "مولوخ"‌ای می‌نامند که در دوران "باستان" مردم کودکانشان را به او قربانی می‌کردند.
[تصویر: bohemian-grove-owl-ceremony-day-bw.jpg]
[تصویر: m1.jpg]

این گفته معروف که "حقیقت از تخیل عجیب‌تر است"، به دلیل درستی و رو راستی‌اش، گاه بسیاری را، مخصوصا آنها که به خیال خود، جایی دنج در دنیای مادی خود یافته‌اند، ناراحت و پریشان می‌کند. هر از گاهی رسانه‌ها تیترهایی درباره اعمالی وحشیانه و باورنکردنی بیان می‌کنند که توسط انسان‏هایی به ظاهر مثل من و شما، نرمال و محترم به وقوع پیوسته‌اند: مادرانی که بچه‌هایشان را کشتند. پدرانی که کودکشان را سوزاندند و حتی کودکانی که دوستان و اقوامشان را به صورتی سادیستیک قتل‌عام کردند. چنین اعمالی قلوب عده‌ای از مردم را عیان کرده و در عین حال مردم متمدن جهان را به حیرت وا می‌دارند. مردمی که می‌گویند فلانی را می‌شناختیم، اصلا به او نمی‌آمد. خیلی محترم بود!
اما عملی وجود دارد که در وحشیانه بودن و قصاوت‌اش، در بالای تمامی اعمال دیگر قرار داشته، و آن قربانی کردن انسان است.
گرچه بسیاری، به لطف هالیوود، تصور می‌کنند که اینگونه کارها فقط در جنگلهای انبوه آفریقا یا آمریکای جنوبی صورت می‌گیرد، اما وقتی هر از گاهی کشف می‌شود که یکی از اعضای به اصطلاح "متمدن" جامعه، چنین کار وحشیانه‌ای را انجام داده مردم مرتب حیرت‌زده می‌شوند. در ضمیرشان جای داده‌اند که آدمخواری و خون‌خواری، تنها درمیان قبایل بی‌تمدن بومی صورت می‌گرفت که بحمدالله با فتح، متمدن کردن و قلع و قمعشان توسط غربیان عزیز، دیگر این مسائل نیز تقریبا نایاب شدند.

از بین تمدنهای مختلف گذشته، باز هم این "یهود" بود که در این زمینه بر دیگران پیشی گرفت. این حقیقت دارد که بسیاری از آنها که درباره این موضوع تحقیق کردند توسط صیهونیستها، ضد یهود (آنتی سمیت) لقب گرفته‌اند. لقبی که به نظر می‌رسد عده‌ای همانند نقل و نبات نثار دیگران کرده و برای بر هم زدن بحث درباره هر موضوعی که آنها را به انتقاد گرفته یا پریشان می‌کند، استفاده می‌کنند. اما اگر یک آنتی‌سمیت بگوید که آسمان در روزی آفتابی آبی است، آیا چون یک به اصطلاح آنتی‌سمیت این را گفته، آسمان کمتر آبی می‌شود؟ داستان چنین بحث‏هایی نیز عمدتا چنین است. گرچه بعضی که درباره این مطالب تحقیق کردند، واقعا آنتی‌سمیت بودند، اما شاید این کشف حقیقی بودن و انجام قربانی انسان توسط عده‌ای از به ظاهر یهودیان بود که بسیاری از این مردم را از مرز تعادل هل داد و آنتی‌سمیت کرد.

باید در اینجا متذکر شد، و این تذکر را در سرتاسر آنچه خواهید خواند در یاد داشته باشید، که به این ترتیب و به عقیده ما، این آئین و این کارهای کثیف و مسائلی از آن که در در میان بعضی ظاهرا یهودی نیز دیده میشود هیچ ربطی به دین یهود ندارد، اگر باور داشته باشیم که واقعا چیزی از آن دین حقیقی موسی علیه‌السلام باقی مانده است. این مسائل ریشه در کابالا، تلمود، فرسیز و سنت‌های شفاهی خاخام‌ها دارد، و هر کسی که به این متون و داستانها به چشم "مقدس" و جزئی از دین خود نگاه کند مورد اتهام است.

عمده مورخان می‌دانند و اذعان می‌کنند که قربانی انسان در گذشته در میان بسیاری از ادیان و فرق رواج داشته. معابد آلوده به خون آزتک‌ها گواهی بر این مدعاست. قلب تپنده بسیاری از بیگناهان در آنجا به صورت زنده، به عنوان قربانی به خدای اعظم تمدنهای آمریکای جنوبی، کتزلکوتل یا کولاکان، "اژدهای پردار"، از سینه‌هایشان بیرون کشیده شد. تاریخی که بی‌شباهت به "اسطوره" ضحاک اژدها "پادشاه هفت کشور" که "مارهایش" "مغز" جوانان را می‌خورد نیست.

[تصویر: aztak.jpg]


ایرلندیان نیز "اسطوره"‌ای جالب دارند. می‌گویند که ساکنین اولیه ایرلند گروهی "خدایان" حریص به نام "فورموریان" بودند که هر سال دو سوم کودکان مردم را می‌خواستند.
دروید‌ها نیز که تا به امروز فعالند و وینستون چرچیل و اسقف اعظم کانتنبری کلیسای انگلستان، کاهنین آن بوده و هستند، به این کار شهرت داشته‌اند. یکی از رسم‌های شناخته شده آنان در تاریخ، دفن کودکی در زیر پی ساختمان یا پاشیدن خون وی بر آن است. همچنین سوزاندن در آتش.
تا همین دوران "مدرن" ما هندوان هر ساله برای خدای مادر، کالی، و شیوا، انسان قربانی می‌کردند و همیشه این باور در هندویسم بوده که شیوا از گوشت انسان تغذیه می‌کند. هر جمعه در معبد شیوا در تنجور یک کودک مذکر را قربانی می‌کردند. این عمل به طور رسمی تنها در قرن 19 ام متوقف شد.

کالی هندی را با گردنبندی از جمجمه‌های انسان و دستهای بریده شده نشان می‌دادند. این عین همان تصویری است که مکرر در خدایان "مادر" ادیان کفار دیده میشود.

[تصویر: kali.jpg]


در تقریبا تمامی تمدنهای باستان، سه‌گانه‌ای وجود داشت که پرستش می‌شد. یک خواهر و برادر که در عین حال همسر نیز بودند، و فرزندشان. پدر می‌میرد و همسر/خواهر باکره‌اش تولد به پسری می‌دهد که با مادرش وصلت کرده و جای پدر را می‌گیرد. این سه‌گانه در حقیقت پرستش خدایی میرا است. خدایی که می‌میرد، و سپس در کالبد پسرش زنده می‌شود. به نظر ما این همان شیطان است، از مردن به معنی فروافتادن‌اش، تا تولد دوباره و برپا ایستادنش به باور آنها. شاید حالا بیشتر معنی و اهمیت تاکید اسلام بر صفات "حی" و "وحده" الله تعالی را درک کنید، که چرا اینقدر این ذکر مهم است:

"لا اله الا الله، وحده وحده وحده، لا شریک له، له الملک و له الحمد، یحی و یمیت و هو حی لا یموت."


این موجود با نامها و القاب متفاوت در تمام تمدنهای باستانی حاضر است. همان کتزلکوتل آمریکای جنوبی است که ذکرش رفت، اوسایرس، ایزیس و هوروس. نمرود، سمیرامیس و تموز. مردوخ، ایشتر، دینوسیوس، و غیره. این خدا در میان کنعانیان و فلسطینی‌های باستان تحت نامهای مولوخ، بعل/ بعل- بریت، حداد و غیره پرستش می‌شد.

خلاصه کلام اینکه برای بعل، یا مولوخ، که به نصّ ادیان ابراهیمی همان شیطان بوده، و پرستش وی تحت نامها و القاب و اشکال و الوان متفاوت در سرتاسر زمین صورت می‌گرفته، انسان قربانی می‌کردند. 

در متون تاریخ باستان می‌خوانیم که قربانی انسان جزئی مهم از آئین‌های بابل باستان نیز بوده و کاهنین بابلی می‌بایست مقداری از گوشت قربانیانشان را می‌خوردند. این امر چنان در تاریخ ریشه دوانده که به نظر میرسد خود کلمه و صفت آدمخواری در زبان انگلیسی، "کانیبال"، به معنی خوردنده گوشت انسان، ریشه در این سنت و نام "کاهنین بعل" دارد:

کاهن- بعل = کاهنبل = کانبل = کانیبل. Cahn-Bal > CanniBal



در کتب مقدس داریم:

"بنی اسرائیل نمی‌دانست که من به او ذرت دادم، و شراب، و روغن، که آنها را نثار بعل کرد؟"

- کتاب هوشع نبی 8 : 2


"باز هم به بنی‌اسرائیل می‌گویم: هر کس، چه بنی اسرائیل، چه دیگران، که تخمش (فرزندش) را به مولوخ دهد، همانا مجازات او مرگ است و من رویم را از او خواهم گرداند."

- سفر لاویان 5-2 : 20


"آنها بر تمامی فرامین خداوند پشت کردند و دو گوساله از فلز ساختند. ستونی (ابلیسک) ملعون ساختند و به پرستش بعل و شیاطین مشغول شدند. آنها حتی دختران و پسران خود را در آتش قربانی کردند. آنها با پیشگویان و فالگیران به مذاکره مشغول شدند و از سحر و جادو استفاده کردند و خود را به شیطان فروختند. خدا را خشمگین کردند و خدا در خشمش آنها را از خود دور کرد. تنها طایفه یهودا در زمین باقی ماند. اما حتی مردم یهودا نیز از اطاعت فرامین خداوند سرباز زدند. آنها همان راههای شیطانی را که بنی‌اسرائیل رفته بود ادامه دادند. پس خداوند تمام بنی‌اسرائیل را پس زد. آنها را مجازات کرد و دادشان به دشمنان و حمله‌وران تا اینکه نابود شدند."

- کتاب دوم پادشاهان 20-16 : 17


"شما محراب مولوخ را برپا کردید. و ستاره خدایتان رفان. شما برای پرستش، بت‌ها را برپا کردید. به همین خاطر شما را به بابل به تبعید می‌فرستم."

- انجیل 7:43


(حضرت الیاس خطاب به قوم خود) "آیا بعل را مى‏پرستید و بهترین آفرینندگان را وامى‏گذارید؟"

- قرآن کریم، سوره الصافات، آیه 125


از زمان تبعید به بابل و پایه‌گذاری کابالا است که فساد آن "عده" در میان یهودیان سیر صعودی و عمق جدیدی به خود می‌گیرد. کابالایی که عده‌ای از روی جهل و نادانی و عده‌ای از روی آگاهی و به عمد، نام عرفان یهود بر آن گذاشته‌اند. کابالا نه عرفان حقیقی یهود است و نه هیچ ریشه‌ای در سنت نبی موسی علیه‌السلام دارد. کابالا معجونیست از سحر بابلی و آئین‌های دیگر تاریک و رازآمیز. سنت رازآلود طبقاتی و پر لایه‌ای که همانند نمونه‌های مشابه دیگر در نهایت به نفی خدای خالق و پرستش شیطان منتهی می‌شود.

و به این صورت بود که چنین عبارتی در تلمود ظاهر گشت:

" میشنا: کسی که تخم اش ( فرزندش) را به مولوخ می‌دهد، مجازات نخواهد شد."

- سن هدرین 64آ تلمود بابلی

ارمیای‌نبی از مردمی که "پسرانشان را به عنوان قربانی به بعل، در آتش می‌سوزانند" سخن می‌گوید. و در کتاب ارمیای نبی می‌خوانیم: "آنها توفت‌هایی (tophet) بلند ساخته‌اند، در دره هینون، تا پسران و دخترانشان را در آتش بسوزانند."

این داستان است که جان میلتون را بر آن داشت تا در "بهشت گمشده"‌اش چنین بسراید:

ابتدا مولوخ،
پادشاه وحشتناک، آغشته به خون
و قربانیان انسان و اشک‌های والدین
گرچه صدای طبل‌ها و موسیقی آنقدر بلند،
که جیغ و گریه کودکانشان شنیده نمی‌شد،
آنها که در درون آتش می‌رفتند،
به سوی آن بت ملعون


این است ذات آن آئین‌های رازآلود. مستانه قربانی کردن کودکان بیگناه در میان سر و صدای موسیقی تا صدایشان شنیده نشود و پس از آن مشغول شدن به اورجی‌ها و کثافتکاری‌های دسته جمعی به افتخار لوسیفر.

امتداد این سنت‌های باطل بود که منتهی شد به لوسیفرین‌ها و شیاطین پایه‌گذار فرهنگ مدرن ما و تمام چیزهایی که تا همین چند نسل پیش تنها درِگوشی و در محفل‌های سری و رازآلود زمزمه می‌شد، امروز به صورتی حیرت‌آور برای آشنایان به این مسائل، کاملا علنی در موسیقی و فیلمها و لباسها و غیره به مردم بی‌خبر عرضه می‌شود که فکر می‌کنند اینها تنها مد روز هستند و طبق سلیقه و خواست مردم پیش می‌روند. عمق فاجعه و اثر مخرب این نمادها و مناسک کثیف را که در ظاهری جذاب و هیپنوتیزم‌کننده بر ایشان عرضه می‌شود درک نمی‌کنند. یکی از مهمترین کشاورزان این محصول شیطانی همان آلیستر کرالی بود که می‌توان او را مغز متفکر پشت انفجار سموم فرهنگی و شبه‌مذهبی چندین دهه اخیر نامید.

[تصویر: Aleister-Crowley-32KB.jpg]


آلیستر کرالی. تحصیل کرده کالج تثلیث (ترینیتی) کمبریچ. مطبوعات انگلیس او را "شیطانی‌ترین مرد جهان" نامیدند. از نظر "شخصیت پرستان" او یک اعجوبه بود. از همانها که "فرهیخته" می‌نامند و خوش قلم و با سواد و تحصیل کرده و نابغه. کوهنورد. استاد شطرنج و غیره. به قدری مقامات فراماسونی داشت که می‌خندید و می‌گفت اگر تمام نشانهایم را بار فیل کنید زیر وزنش می‌افتد. عضو بسیاری فرق دیگر. پایه‌گذار بسیاری دیگر. همچنین مامور اطلاعاتی. از نظر ما یک ملعون.

همو بود که تخمهایش را بسیار با دقت و حساب شده در کالیفرنیا، کارخانه اصلی صادر کننده این مسائل بر سرتاسر دنیا، کاشت و همو بود که گفت: "هر گناه در مسیحیت، برای عرفان یک ثواب است" و همو بود که درباره قربانی انسان در کتاب 1929 خود چنین نوشت:
«ساحران باستان باور داشتند که هر موجود زنده‌ای انباری از انرژی است که کمیت آن بسته به اندازه و سلامتی آن موجود و کیفیت آن بسته به شخصیت ذهنی و روحی اوست. هنگام مرگ حیوان این انرژی ناگهان آزاد می‌شود. برای بهترین عمل "روحانی" شخص می‌بایست قربانی‌ای انتخاب کند که دارای عظیم‌ترین و خالص‌ترین نیرو است. فرزند ذکور با معصومیت کامل و هوش بالا بهترین و مناسب ترین قربانی است.» 

کرالی در پاورقی همین کتاب اضافه می‌کند که بنا به اسناد سوابق فراتر پرورابو شیطان‌پرست، او بین 1912 تا 1928 چنین نوع مراسم قربانی‌ای را هر سال به تعداد 150 بار انجام داد. یعنی این یک مرد به تنهایی تقریبا 2500 کودک پسر را طی این مدت "قربانی" کرد. آیا هنوز هم شک دارید که چه بر سر میلیونها، بله، میلیونها کودکی که هر ساله در سرتاسر دنیا "ناپدید" می‌شوند می‌آید؟

گزارشات مربوط به "قربانی کردن انسان"، از زمان باستان تا به حال نشان می‌دهند که قربانیان به بیرحمانه و قصی‌القلب‌ترین صورت ممکن کشته می‌شوند. عاملین پس از مراسم حداکثر گوشت و خون ممکن را از قربانی جمع‌آوری کرده، به شیوه‌های مختلف خورده و نوشیده و مقداری نیز برای "غایبین" و کارهای بعدی نگهداری می‌کنند. به عنوان مثال بسیار معمول بوده که خون را جذب کاغذ کرده و به این صورت خشک کنند تا بعدا در مناسک رازآلود و جادو به استفاده بگیرند.

وحشیگری در این آئین‏های شیطانی باستانی حد و مرزی نداشت. اما چیزی که شاید برای بعضی عجیب به نظر برسد لغتی است که یهودیان از آن به عنوان بیان عمل قربانی انسان‌شان استفاده می‌کردند: "هولوکاست". بله، هولوکاست در اصل لغتی یهودی است، مورد استفاده توسط یهودیان، بیانگر عمل قربانی انسان به خدایشان.

دیکشنری وبستر نسخه سال 1954 چنین می‌گوید:

هولوکاست: عرضه قربانی که کل آن توسط آتش خورده می‌شود.


هرل روم می‌گوید: «هولوکاست لغتی بسیار جالب است. معنی تحت‌ا‌للفضی آن قربانی سوخته است، و یهودیان می‌خواهند که هنگام شنیدن این لغت درباره ادعای قربانیان سوخته شده در جنگ جهانی دوم فکر کنید، اما داستان در حقیقت مربوط است به خدایی باستانی به نام مولوخ که می‌خواست بچه‌ها زنده در معبد بزرگش قربانی و سوزانده شوند.»

چند نمونه از بسیاری نمونه‌های قربانی شدن کودکان که اسناد آن موجود بوده و هست:

در هزاره اول پس از میلاد، در سال 300 میلادی، اسقف آسریوس شهر سزاریا گفت که یهودیان تمام فرق طی مراسم پوریم مسیحیان را قربانی می‌کنند.

در سال 415 سقراط گالاستیکوس گزارش داد که یهودیان امستا کودکی مسیحی را به صلیب کشیده و سوراخ سوراخ کردند تا جان داد.

[تصویر: kill-1.jpg]


در 1067 در پراگ 6 یهودی خون یک کودک سه ساله را کامل جمع کردند. همچنین کشف شد که این یهودیان خون این کودک را به دیگران داده‌اند، از جمله یهودیان تراویزوم.

[تصویر: six%20sacrifice.jpg]


هرل روم می‌گوید: "در 1144 کشیشی کاتولیک به نام توماس مونموث کتابی دقیق درباره قتل ویلیام کوچک نورویچ نوشت، همان کودکی که توسط یهودیان قربانی شد. این کودک توسط کلیسای کاتولیک قدیس اعلام شد...". در این کتاب توماس مونموث توضیح می‌دهد که یهودیان چگونه کودک را دزدیدند، و پس از آن بنا به گفته او چنین اتفاق افتاد:

«سر او را تراشیدند و او را با تیزی‌های میخ مانند بسیار سوراخ کردند به صورتی که خون در مقادیر بسیار ریختن گرفت. و آنها بیرحم بودند، و آنقدر مشتاق در ایجاد درد. سخت است تمایز بین آنکه بیشتر بیرحم بودند یا نابغه در شکنجه‌هایشان.»

[تصویر: Simon-circumcision.jpg]


سعی توماس در مستند کردن قتل رازآلود این کودک بیگناه، در نهایت منجر به قدیس گشتن کودک شد. این کودک تا زمان معاصر قدیس و شناخته شده بود، تا اینکه دورانی رسید که کلیسا دیگر علاقه به آشکار بودن این موضوعات "از نظر سیاسی غلط" نداشت. این دوران فتح نهایی کلیسا از درون توسط این فرق و آقایان است. توماس با آشکارسازی آنچه در آن روز تاریک و غمگین در 1144 صورت گرفت و در تلاش‌اش در آشکارسازی و توقف قربانی کودکان خدمتی بزرگ به جهان کرد. او والدین را در انگلستان هوشیار کرد تا بیشتر مراقب امنیت کودکانشان باشند. اما متاسفانه این آخرین نمونه نبود.

در 1255 در لندن کشف شد که کودکی مسیحی به نام هیو طی مراسمی قربانی شده. جسد سوراخ سوراخ شده‌اش که در مِلک یک یهودی مخفی بود کشف شد.

در 1335 در مونیخ آلمان یهودیان کودکی مسیحی به نام هنری را در بیش از 60 جای بدنش سوراخ سوراخ کردند به صورتی که کودک معصوم از خون خشک شد.

در سال 1997 پروفسور رابرت پرانتر دانشگاه علوم دینی اتریش چنین گفت:
«یهودیان باید بخاطر جنایات نفرت‌انگیزشان علیه کودکان کاتولیک همانند کودک شهید، آندرل وان رین، و علیه بزرگسالان در روزهای پیش از عید پاک ، و بخاطر خون مسیحیان به قتل رسیده توسط دستان یهودی که آنها نیز به سوی آسمان فریاد می‌کنند، عذرخواهی کنند.»

در 1690 در بلاروس ، یهودیان کودکی به نام گاویل را طی مراسمی رازآلود کشتند. این کودک یکی از قدیسین کلیسای ارتدکس است. تلویزیون بلاروس نیز در سال 1997 مستندی درباره این واقعه ساخت.

[تصویر: gabriel.jpg]


در 1840 یکی از معروفترین وقایع قربانی انسان در تاریخ معاصر صورت گرفت. کشیشی کاتولیک به نام پدر توماس و خدمتکارش ابراهیم قربانی شدند. این واقعه به صورت دقیق و با جزئیات کامل در متن اصلی سر فرانسیس برتون شرح داده شده بود اما هیچگاه چاپ نشد، اما خوشبختانه آنقدر سند و بریده جراید موجود است که تصویری روشن از ماجرا به دست آید.

[تصویر: tomas.jpg]


روزنامه نیویورک هرالد نسخه 6 آوریل 1850 این واقعه را در صفحه اولش تحت عنوان "رازهای تلمود، قتلی وحشتناک در شرق" چاپ کرد. این مقاله طولانی قربانی کردن پدر توماس را چنین شرح می‌دهد:
«چه کسی خوابش را می‌دید که آشکار شدن رازهای خونین تلمود را ببیند و دادگاه یکی از وحشیانه‌ترین قتلهای ثبت شده در تواریخ جرم و جنایت را شاهد باشد که یکبار دیگر به جلوی عموم آورده می‌شود؟ چه کسی تصور می‌کرد که عده‌ای دیوانه، از خون انسان، برای مرطوب کردن نان مقدسشان استفاده کنند؟ خوانندگان ما بدون شک به یاد می‌آورند آن آشوب جهانی را که از بابت کشف پدر توماس، میسیونری مسیحی اهل ساردینیا، و خدمتکارش، ابراهیم آمارا، به صورت قربانی شده، خالی از خون، مثله شده، استخوانهایشان پودر شده در هاون و باقی مانده‌هایشان انداخته شده در فاضلاب دمشق، برپا شد. متن اصلی دادگاه و بازجویی توسط کنسولهای فرانسه و اتریش در آن شهر محرمانه نگهداری می‌شدند و اکنون در این شهر (نیویورک) هستند و حالا ما می‌توانیم "ملت بزرگ" را درباره حقیقت مطلبمان به رقابت بطلبیم."

(ما میگوییم خدا بیامرزد جراید آن زمان آمریکا را)


بسیاری از خود یهودیان نیز درباره این قتل‌ها نوشته‌اند. به عنوان مثال مایکل، خاخام اعظم لیتوانی، که مسیحی شد، بسیاری از این اعمال نفرت‌انگیز را گزارش داده. در کتاب دکتر دال، ما نمونه‌هایی بسیار از یهودیان بازگشته و تواب را می‌بینیم که به این امور اعتراف کرده و گزارش داده‌اند.

در اول مه 1989 در برنامه تلویزیونی معروف اپرا، برای بینندگان سورپرایز بزرگی به وقوع پیوست. اپرا با دختر جوان یهودی‌ای با نام مستعار ریچل (نام واقعی‌اش Vicki polin) مصاحبه کرد و او در جلو دوربین اعتراف نمود که خانواده‌اش، نسل اندر نسل در آئین‌های رازآمیز، شامل تجاوز به محارم، قربانی انسان و خوردن خون و گوشت آنان شرکت کرده‌اند. فیلم این مصاحبه حیرت‌انگیز موجود است و به همگان توصیه می‌شود آن را مشاهده کنند.
ریچل همچنین در جلو اپرا و بینندگان حیرت‌زده گفت که "این فقط خانواده من نیست. بسیاری خانواده‌های یهودی دیگر در سرتاسر آمریکا که کاملا نرمال و محترم به نظر می‌رسند در جمع خود به چنین کارهایی مشغولند."

اپرا از او پرسید: "این اولین بار است که من می‌شنوم که یهودیان بچه قربانی می‌کنند، اما بگذریم. تو شاهد قربانی بودی؟" ریچل پاسخ داد: "درسته. وقتی بچه بودم، مجبورم می‌کردن که شرکت کنم، مجبور بودم نوزادی رو قربانی کنم."
او به اپرا گفت که شاهد قربانی کردن و خوردن بچه‌ها بوده برای «قدرتی» که به دست می‌آوردند. این بچه‌ها درون خانواده بزرگشان و برای چنین هدفی، به دنیا آورده می‌شدند. او گفت که خودش چندین بار مورد تجاوز جنسی قرار گرفته و به خاطر ارتباط جنسی پدرش با او، پنج بار سقط جنین نموده است. همچنین عنوان کرد که خانواده‌اش، شدیدا با این مناسک شیطانی سر و کار دارند. مادرش عضو کمیسیون روابط انسانی در شیکاگو است و در آنجا شهروند بسیار محترمی است. هیچکس به او شکی نمی‌کند. کسی نمی‌تواند چنین تصوری داشته باشد. در این فرقه، افسران پلیس، پزشکان، وکلای دادگاه و ... هم حضور دارند.
پزشک معالج Polin، خانم Tina Grossman، در برنامه حضور داشت اما گفته‌هایش از روی کلیپ یوتیوب حذف شد. این پزشک گفت که تاکنون 40 نجات‌یافته از چنین فرقه‌هایی را درمان کرده است. در حالیکه آنها از ایالت‌های مختلف آمریکا و کانادا هستند و هیچکدام یکدیگر را نمی‌شناسند، اما همگی تقریبا تجارب یکسانی داشته‌اند.
عادل حمود نویسنده روزنامه مصری الاهرام در 28 اکتبر 2000 نوشت: "اجساد کودکان فلسطینی در حالی که از خون خالی شده‌اند مرتبا در اسرائیل یافت می‌شوند." او نتایج تحقیقاتش را در مقاله‌ای با عنوان: "من عجائب الیهود ... اسنتزاف الدماء البشریه ( از عجایب یهود، یهودیان از خون انسان نان فطیر می‌سازند.)" منتشر کرد.

اما یکی از مهمترین موارد در سال 1911 در کیو در روسیه تزاری اتفاق افتاد. قربانی اینبار، کودکی به نام آندری یوشینسکی بود. متهم، یهودی‌ای به نام مناخل مندل بیلیس شناخته شد. نکته در اینجاست که بر سر این پرونده، یهودیان سرتاسر دنیا، متحد و سعی در مخفی کردن آن کرده و به پول امروز معادل 150 میلیون دلار برای آقای بیلیس خرج کردند تا تیم وکلای مدافع بیلیس او را رهایی دهند.

[تصویر: rus.JPG]

 

نگاهی به سر تراشیده شده آندری، 13 سوراخ را به شما نشان می‌دهد، در این سوراخها، حرف "شین" عبری قابل تشخیص است.


جان گرانت، کنسول آمریکا در شهر اودسای روسیه، حکم نهایی هیات منصفه را گزارش داد. گرانت نوشت:
« بر اساس رأی هیات منصفه، یک پسر در کیو توسط یهودیان تندرو کشته شده و آن یهودیان با دقت تمام خون پسرک را برای مقاصد رازآلود بیرون کشیدند. این یک قربانی انسان توسط یهودیان بوده، اما بیلیس بی گناه است.»

...

همانطور که دیدیم بسیاری کشورها و تمدنها در طول تاریخ، قربانی انسان توسط یهودیان را گزارش داده‌اند و بسیاری شخصیتهای برجسته تاریخی به این موضوع اعتراف کرده‌اند. تقریبا از تمامی تمدنها و کشورها مانند رومانی، روسیه، فرانسه، مصر، آمریکا، اردن، سوریه، ایتالیا، اسپانیا، پرتقال، استرالیا و ... گزارش مناسک قربانی توسط یهودیان منتشر شده. کدام درست است، اینکه همه اینها توهم توطئه داشته، دیوانه بوده، این مزخرفات را بخاطر آنتی‌سمیتیزم و نفرت از یهودیان بیان کرده و همگی در توطئه علیه یهودیان دست دارند؟ یا اینکه حقیقتی پشت ماجرا و آتشی پشت این دود عظیم است؟

گویی پایانی برای این سوراخ خرگوش وحشتناک آلیس در سرزمین عجایب نیست. مسئله از این هم بدتر می‌شود. گزارشات و شواهد بسیار دیگری نشان می‌دهند بسیاری کودکان عمدا با چنین اهدافی در این فرقه‌ها درست می‌شوند. توسط اعضا طی مراسمهای جنسی آئینی که جزئی کلیدی از تمام فرق رازآمیز است، نطفه‌هایشان بسته شده، متولد شده، و بدون هیچ ثبت و شناسایی رسمی تا سن مورد نیاز بزرگ میشوند. مدارک و شواهد حقیقت وحشتناک این کودکان گمنام موجود است. همچنین بسیاری کودکان بی‌سرپرست و یتیم که تحت کفالت دولتها و مراکز بهزیستی خصوصی و دولتی هستند نیز برای این امور مورد استفاده قرار میگیرند. از کودک آزاری و تجاوزهای جنسی گرفته تا آخر خط که قربانی میباشد. چند ساله اخیر انفجاری از اخبار اینگونه امور برپا شده که بسیاری از آنها بر کلیسای کاتولیک متمرکز اند. جالب اینجاست که مسئله، بیشتر از تجاوزهای جنسی بیان نمیشود و علنا در مقابل گزارشات دیگر سکوت میکنند. از این جالبتر سکوت همین رسانه‌ها در مقابل گزارشات وحشتناکتر از نقاط دیگر، مثلا کنیسه‌ها است. گزارشاتی که حتی در خود اسرائیل توسط فرزندان خود خاخام‌ها منتشر می‌شوند. نفوذ و ضربه به کلیسای کاتولیک از اهداف بسیار قدیمی آقایان بوده که به نظر می‌رسد امروزه به موفقیت انجام شده. یکی از نمونه‌های پر سر و صدایی که با سکوت کامل در رسانه‌های رسمی روبرو است پرونده کودکی به نام هالی گریگ در اسکاتلند است. درگیری بسیاری از "محترمین" و بالاترین مقامات دولتی و غیر دولتی و حتی دست داشتن کسانی که مامور مراقبت از کودکان بی‌سرپرست هستند در این اعمال شنیع آشکار شده است...

کیتی اوبراین که در برنامه‌های کنترل ذهن و اطلاعاتی آمریکا بردگی کرده و طبق اظهار خودش، قربانی پروژه MKULTRA بوده، بوش پدر و بسیاری دیگر را در کتاب مستندش که در اصل به کنگره آمریکا ارائه شد، فاش کرد. او اینجا آنچه بوش مرتبا با دخترش، کِلی، میکرد را شرح داده:
"... من در بسیاری موارد دیدم که او آشکارا درباره سوء استفاده‌های جنسی‌اش از او حرف میزد. از این، برای کنترل من استفاده می‌کردند. عواقب روانی مورد تجاوز قرار گرفتن توسط رئیس‌جمهوری بچه‌باز به اندازه کافی نابود کننده هستند، اما بوش شُک‌های روانی بر روی ذهن کِلی [دخترم] را با استفاده از وسایل پیچیده الکترونیکی و دارویی بیشتر می‌کرد. سوء استفاده‌هایی که از من در کودکی‌ام شد در مقابل آنچه کِلی کشیده کوچک‌اند..."

[تصویر: katy.JPG]


آنچه بر کتی و دخترش کِلی آمده اگر تنها نتیجه اعمال یک مرد مریض باشد به اندازه کافی وحشتناک هستند، اما این اعمال روزانه در تمام دنیا بر بسیاری کودکان صورت میگیرند.
شما گفته‌های این زن را مطابقت دهید با اعترافات مشابه خانم Svali که هیچکس بعد از افشاگری‌هایش در مورد سرنوشت او اطلاع موثقی ندارد و نیز خانم Mary Anne و نمونه‌های دیگر که چطور همه این افراد، پرده از اسرار کودک‌آزاری و قربانی کردن آنها توسط سیاستمداران و ایلومناتی‌های شیطان‌پرست برداشته‌اند. البته به همه ایشان برچسب "اختلالات روانی" زده و به خیال خام خود، خود را از جنایتهای کثیفشان مبری کرده‌اند اما حقیقت هیچگاه پشت پرده نمی‌ماند...

... گزارشات رسمی آمار مفقودین در جهان اول حیرت‌انگیز است. همین گزارشات تخمین می‌زنند تا سال 2012 تعداد کودکان مفقودی گزارش شده فقط در آمریکا به بیش از یک میلیون نفر در سال خواهد رسید. اگرچه تعداد زیادی از این موارد، فرار از خانه یا دزدیده شدن توسط سایر اعضای خانواده میباشد، اما تعداد بسیاری نیز کودکانی هستند که هیچگاه خبر و اثری از آنها یافت نشده و نخواهد شد. آمار رسمی کودکان مفقودی در کانادا و اروپا نیز وحشتناک است.اگر وضع "جهان اول" چنین است، خدا میداند درکشورهای "جهان سوم" یا "در حال توسعه" چه خبر است. از همه بدتر وضع مناطق جنگی همانند عراق، افغانستان و خصوصا فلسطین و دیگر کشورهای بحران‌زده میباشد، که خدا میداند چه تعداد کودکان معصوم از آنها دزدیده شده و برای انجام مناسک شیطانیبه کشورهای دیگر منتقل شده‌اند. مگر این عادل حمود نویسنده روزنامه مصری الاهرام نبود که در 28 اکتبر 2000 نوشت: "اجساد کودکان فلسطینی در حالی که از خون خالی شده‌اند مرتبا در اسرائیل یافت می‌شوند"؟ شما این را تعمیم بدهید به تمامی کشورهای جنگ‌زده که پای سربازان اسرائیلی و آمریکایی و سایر احزاب شیطان به آنها باز شده است.

...

[تصویر: RitualMurder.jpg]

 

 


تاریخ : 28 / 8 / 1396
بازدید : 234
نویسنده : sharef zadeh

 (بسم الله الرحمن الرحیم)

نقد و بررسی کتاب کیمیاگر اثری از پائولو کوئیلو  که متاسفانه در ایران اسلامی هم ترجمه و انتشار یافت

 

 

پائولو کوئیلو در سال ۱۹۴۷ در ریودوژانیرو به دنیا آمد. شهرت او در امریکای لاتین تقریباً با شهرت گابریل گارسیا مارکز برابری می‌کند.

از میان آثار وی کیمیاگر از محبوبیت بیشتری برخوردار است.

چاپ نخست این کتاب فقط نهصد نسخه بود. اما با انتشار کتاب بریدا، توجه خوانندگان به دو اثر قبلی وی نیز معطوف شد و بالاخره کیمیاگر به میزان فروشی می‌رسد که رکورد فروش کتاب را در تاریخ نشر برزیل می‌شکند و اسمش در کتاب رکوردها ثبت می‌شود.

پس از ترجمه کیمیاگر به زبان ایتالیایی در سال ۱۹۹۵ دو جایزه‌ی ملی و بین‌المللی از سوی کشور ایتالیا و پس از ترجمه‌ی فرانسوی آن در ۱۹۹۶ از سوی وزارت فرهنگ فرانسه نشان «دلاور ادبیات و هنر» به کوئیلو اهدا شد.

در سال ۱۹۹۳ کیمیاگر پرفروش‌ترین کتاب استرالیا می‌شود و روزنامه‌ی «هرالد مورنینگ» آن را کتاب سال می‌نامد و زیبایی فلسفی لایزال آن را می‌ستاید.

اما هیچ کس از منبع الهام بخش این داستان سخنی به میان نیاورده، حتی در کتاب «رازگشایی کیمیاگر» اشاره ای به دفتر ششم مثنوی و داستان گنج و فقیر حتی از سوی مترجم هم نشده است.

در کتاب کیمیاگر با جوانی به نام سانتیاگو آشنا می‌شویم که چوپان است و اهل کتاب خواندن. او در پی خوابی که دو بار آن را می‌بیند به راهنمایی چند نفر؛ اول یک زن کولی، بعد پیرمردی به نام مَلکی صَدَق یا پادشاه سالیم، روانه‌ی یافتن گنجش می‌گردد که بر اساس آن خواب در اهرام مصر واقع است.

در طی سفر باید گوسفندهایش را، علاقه مندیش به کشور و زن مورد علاقه‌اش و پول و لباسش، همه و همه را از دست بدهد تا تحت تعلیم و راهنمایی پیری واقع شود و از صحرا بگذرد و مراقبه و سکوت در پیش گیرد تا به راستی کیمیاگر گردد.

او در پی یافتن عشقی زمینی به نام فاطمه، به خاطر آن عشق و تحت راهنمایی‌های پیری دیگر به جنگ با رهزنان عشق برمی خیزد تا در صحرا با روح جهان یکی شود و به درجه کیمیاگری برسد و بتواند معجزه کند.

یعنی با باد و خورشید و صحرا سخن گوید و آن‌ها را تحت سلطه‌ی خویش درآورد و با برپا کردن طوفان شن بر جنگ جویان فایق آید. سرانجام قلبش به او می‌گوید که گنج او در بالای تپه ای مشرف به اهرام مصر نهفته است.

اما در حال جست و جو مورد هجوم قرار می‌گیرد و به سبب سرزنش یکی از آنان که به وی می‌گوید:

«من چون تو احمق نبودم که پی خوابم سرزمینم را ترک کنم و برای همین هم اکنون در اینجا هستم»

در می‌یابد که گنج او در سرزمینی است که از آنجا سفرش را آغاز کرده است.

جــوان چوپـان چون بـاز می‌گردد در همان کلیسای متروکـه ای که با گوسفندانش می‌خوابیده است در زیر یک درخت انجیر مصری، گنج را می‌کاود و می‌یابد.

تنها مطالعه‌ی کتاب کیمیاگر کافی است تا شباهت‌های فراوان آرمان‌ها و نمادهای برگزیده‌ی کوئیلو با نمادگرایی فراماسونری کشف شود.

شاید ذکر این نکته هم جالب باشد که از سوی الیستر کرولیِ ماسون، کتابی به نام قانون به وی اهدا شده که به قول خودش فرشته ای در قاهره آن را به او دیکته کرده است.

سانتیاگو جوانی است با رویاهای شخصی خود. وی ماجراجو است و به دنبال هر چیزی که زندگی را از یک نواختی دور کند. به دنبال هر چیزی که زندگی را جالب و ارزشمند می‌کند.

در واقع کوئیلو در کیمیاگر می‌خواهد این موضوع را عنوان کند که انسان‌ها در صورتی ارزشمند هستند که در پی رسیدن به افسانه‌ی شخصی خود باشند و برای رسیدن به آن باید قدم در راه بگذارند.

راهی که منتهی به سعادت و نیکبختی می‌شود. پس سانتیاگو را به راهی می‌فرستد که به اهرام مصر (مهم‌ترین نماد فراماسونری) منتهی می‌شود. برای رسیدن به افسانه‌ی شخصی خود.

کوئیلو بیان می‌دارد که تنها بودن در این راه یعنی رسیدن به همه‌ی خواسته‌ها و البته متقابلاً نیرومند شدن روح جهان.

از نظر وی کسانی که بیرون از این راه قرار می‌گیرند افراد بی ارزشی هستند که تنها نیازشان رفع گرسنگی، تشنگی و خستگی است.
تازه همان را هم افرادی که در این راه قدم گذاشته‌اند باید تأمین کنند و مسئولیت مراقبت و نگهداری از آن‌ها (در حوزه ای کلانتر، مسئولیت هدایت جهان) به عهده‌ی آن‌هاست.

این نکته روی تصویر ابتدای هر فصل به خوبی پر رنگ شده. چوپانی در راه رسیدن به اهرام و گوسفندانی خارج از جاده در حال چریدن!! هستند و چوپانی ندارند.

کوئیلو در همان آغاز کتاب با بیانی نمادین دین را بنیانی ویران شده و کهنه قلمداد می‌کند و می‌گوید که به جای آن چیزی نو روییده است.

«او سانتیاگو نام داشت. روز رو به زوال می‌رفت که با گله‌اش به کلیسای کهنه‌ی متروکی رسید. سقف آن از مدتها پیش فرو ریخته، و سپیدار تنومندی در مکانی که زمانی صندوقخانه کلیسا بود روییده بود.»(۱)

«هنگامی که نخستین انوار سپیده دم پدیدار شد، شبان میش‌هایش را به سوی خورشید راند. با خود اندیشید: آن‌ها نیازی به تصمیم گرفتن ندارند… آنان به آب و غذا راضی هستند و این برایشان کافی است؛ و در عوض سخاوتمندانه پشم خود، همراهی و گاه گوشتشان را به او می‌دهند» (۲)

چه مضمون مشابهی بین این چند جمله فوق در همان اوایل کیمیاگر و این قسمت از پروتکل سوم صهیون وجود دارد:

«گوییم بدون کمک متخصصان ما قادر به اندیشیدن و درست فکر کردن نیستند. آن‌ها کوته بین تر از آنند که ضرورت ایجاد آنچه را که ما در روز تاسیس پادشاهی خود به وجود خواهیم آورد، دریابند.»(۳)

و جالب‌تر وقتی می‌شود که بدانیم گوییم به معنای حیوانات و چهار پایان است و در اصطلاح به غیر یهود اطـلاق می‌شود.

کوئیلو در قسمتی دیگر از کیمیاگر چه راحت به مسلمانان توهین می‌کند و با چه تفاخری انتشارات کاروان او را به ایران دعوت می‌کند.

«در این چند ساعت او مردانی را دیده بود که دست در دست هم راه می‌رفتند، زنانی که چهره‌هایشان را پوشانده بودند و روحانیانی که بالای برج‌های بلند می‌رفتند و می‌خواندند درحالی‌که همه زانو به زمین زده، پیشـانی به خـاک می‌سائیدند.

این حرکات غیر مسیحی بود، پسر جوان به خاطر آورد که در کودکی، در کلیسای دهکده‌اش مجسمه سن ژاک کبیر را دیده بود سوار بر اسبی سفید، با شمشیر آخته که افرادی شبیه این آدم‌ها را پامال می‌کرد. ناراحت بود و احساس تنهایی وحشتناکی داشت. این کافرها نگاه خوفناکی داشتند.»(۴)

کوئیلو سانتیاگو را به راه افسانه‌ی شخصیش می‌کشد و از او فردی ارزشمند می‌سازد.

در این راه اتفاقات گوناگونی برایش می‌آفریند که هرکدام شاید به نحوی برایش ضروری و برکتی بزرگ بوده است و به تعبیر خودش:

«هر برکتی که پذیرفته نشود به نفرین و لعنت تبدیل می‌شود.»(۵)

هرچند که سانتیاگو آن‌ها را شر تصور کند.

چوپان جوان زمانی را در طنجه می‌گذراند و در این مدت آمادگی لازم برای ادامه‌ی سفرش را کسب می‌کند.

اما نکته ای که در این میان حائز اهمیت است مدت این زمانی است که صرف آمادگی وی برای طریقت افسانه‌ی شخصیش می‌شود. یازده ماه و نه روز. دو عدد مهم فراماسونری. (و دقیقاً تاریخ حادثه‌ی یازده سپتامبر ۱۱/۹)

سانتیاگو در راه رسیدن به اهرام از صحرا عبور می‌کند و در واحه ای وسط بیابان با دختری به نام فاطمه آشنا می‌شود. زنی که تمام عمر منتظرش بوده و با وزش هر باد عطرش را احساس کرده.

او عاشق فاطمه می‌شود؛ و این عشق را گنجینه‌ی حقیقی این سفر و افسانه‌ی شخصیش می‌پندارد. (البته باید در نظر داشت که انتخاب نام فاطمه که در جهان اسلام از قداست خاصی برخوردار است آگاهانه بوده)

در فلسفه‌ی هنر زن به صورت قراردادی نماد عقیده و سرزمین است و تصاحب یک زن مسلمان از سوی مرد نا مسلمانی از مغرب زمین به معنای تصرف این عقیده و سرزمین است.

سانتیاگو پس از دیدار کیمیاگر و قرار گرفتن در مسیر درست از سوی او به گنجش نزدیک می‌شود.

گنج او در مکانی است که در آن گریه خواهد کرد؛ و او درست هنگامی که به قله‌ی تپه رسید، اهرام ثلاثه‌ی مصر در برابر او بودند. به زانو درافتاد و گریه کرد.

«مرد جوان به زحمت از جا بلند شد و یک بار دیگر هم اهرام را نگاه کرد. اهرام به او لبخند می‌زدند. او هم لبخند زد، قلبش از شادی سرشار بود. او گنجینه را پیدا کرده بود.»

کوئیلو در راه رسیدن به این نقطه از نیروهای بسیاری کمک می‌گیرد. اما جالب است بدانیم که در اندیشه‌ی وی شیاطین و خدا هردو به انسان نیرو می‌بخشند و کمکش می‌کنند.

چیزی که باعث انتخاب یکی از این دو می‌شود هیجان انگیز بودن دعوت آن‌هاست.

سانتیاگو از هر دو نیروی شر و خیر در راه تحقق افسانه‌اش استفاده می‌کند. آن چنان که می‌بینیم نیروهای ویرانگر (جن‌ها، اشرار و شیاطین) حتی انسان را در رسیدن به افسانه‌ی شخصی یاری می‌دهند.

و همچنین با اعتقاد به نوعی از جبر در جایهایی از کتابش می‌گوید مهم نیست که چه می‌کنی (بد یا خوب آن مهم نیست) باید آنچه را که مکتوب ماست دنبال کنیم:

«کیمیاگر گفت: مهم نیست چه می‌کنی، هرکس بر روی زمین همواره تجلی بخش بنیادی‌ترین رسالت در سرگذشت جهان است و اغلب این را نمی‌داند.»(۶)

هر دوی این مفاهیم در کنار هم انسان را به مسیری هدایت می‌کند که برای رسیدن به خواسته‌هایش از هیچ چیز و هیچ راهی دریغ نکند با دریافت انرژی و امدادهای غیبی از شیاطین و نیروهای شر و انجام هر آنچه که برای ما لذتی حاصل می‌کند که در واقع از آن فرار هم نمی‌شود کرد.

این گونه تنها می‌شود به همان جریان عظیم فراماسونری خدمت کرد با محوریتی به نام اومانیسم. همان درخت جدیدی که در ابتدای کتاب به جای کلیسایی متروک روییده است.

  • منبع : هفته نامه فرهنگی سایبری رویکرد

………………………………………………………………………

پی نوشت :

  • ۱. کیمیاگر. نوشته پائولو کوئیلو. ترجمه دل آرا قهرمان. ص ۸
  • ۲. همان. ص ۱۱
  • ۳. پروتکل‌های دانشوران صهیون. نوشته‌ی عجاج نویهض. ترجمه حمید رضا شیخی. ص ۲۶۷
  • ۴. کیمیاگر. نوشته‌ی پائولو کوئیلو. ترجمه دل آرا قهرمان. ص ۳۵
  • ۵. همان. ص ۵۷
  • ۶. همان. ص۱۵۰

به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شعبه 2 روانشناسی و... و آدرس sina95.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 298
بازدید دیروز : 16
بازدید هفته : 298
بازدید ماه : 595
بازدید کل : 1336284
تعداد مطالب : 2955
تعداد نظرات : 52
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


RSS

Powered By
loxblog.Com